محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

روزی برای تو،بنام دختر؛

سلام بر "فرشته کوچولوی ما" اینبار یک پیام برایت داریم و می خواهیم به تو تبریکی ساده اما از اعماق وجود تقدیم کنیم. تبریک ما به تو بابت این روز عزیز یعنی "ولادت حضرت معصومه (س)"  که در سالیان نه چندان دور در کشور ما بنام " دختر" نام گرفت و از آن روز شد: "روز دختر" دخترکم روزت مبارک مطالب زیادی در مورد دختر مطالعه کردم مثل: "دختر یعنی لبخند خدا" یا اینکه "دختران فرشتگانی هستند از آسمان" و... . البته همه اینها هم حقیقت است و هم زیبا اما دخترک نازنینم: قشنگترین جمله در مورد دختر این است که "بزرگترین سرمایه دختر و زن مسلمان «حیا» است" که به حق تو و همه دختران خوب لایق آن هستند. محدثه نازنین؛تو که هم...
16 شهريور 1392

فرشته کوچولوی بیحال ما؛

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء «بنام خدایی که اسمش دوا و ذکرش شفاست» به گفته آیت ا... بهجت «هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست،زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد، من هم مثل او به خدایمان ایمان دارم»  و به همین دلیل این دعا را نوشتم و همیشه می خوانم برای هر کودکی که به نوعی مریض و بیحاله و دعایم در همه حال این است که هیچ پدر و مادری پاره تنشو بیحال نبینه هر چند یک تب ساده. عزیزکم محدثه نازنین ؛ روزی که این وبلاگو برات درست کردم تصمیم داشتم هرگز مطالب ناراحت کننده برات نذارم اما گفتم شاید بد نباشه این مریضی رو برات بنویسم چون شدید بود. از دو سه روز قبل با بی اشتهایی و بیرون روی و تبهای کم و ک...
12 شهريور 1392

این هفته قم؛

یکی یه دونه محدثه دردونه؛ تصمیم گرفتیم یک شب را در جوار خواهر امام رضا (ع) یعنی حضرت معصومه (س) بگذرونیم. پنج شنبه 31 مردادماه 1392 راه افتادیم به سمت شهر قم با همراهی باباحاجی و مامانجون. شب باصفایی بود مثل سال قبل که تقریبا همین موقع هم قم بودیم. شب را در هتل استراحت کردیم و فردا بعداز صرف ناهار (البته جای همتون خالی) به جمکران رفتیم. سفر یک روزه خوبی بود از همه مهمتر شما راضی بودی. اینو از حال و هوای شاد شما فهمیدیم عزیزکم . و چنـد یادگــاری... .    الهم عجل لولیک الفرج... .     دخترکم: دوستت دارم و همین برایم بس است. خداروشکر که تو را دارم و خداروشکر که برایم عزیزترینی. ...
3 شهريور 1392

ماه کامل یعنی چهارده؛

تقدیم به تو که بهترینی: یه شب که داشتم به آسمون نگاه می کردم متوجه یه نکته جالب شدم،ماه تو آسمون غیبت داشت. برام سئوال شد که: "چرا امشب ماه تو آسمون نیومده؟" سئوال خودمو از باباجون پرسیدم و با کمی مکث و در حالی که لبخند بر روی لبانش بود گفت: به خاطر ماه خونه ما که شده چهارده، ماه آسمون امشب نیست. بله دخترم: چهارده ماهگیت مبارک.   از رویدادهایی که تو این چند روز داشتیم: 1- جمعه 92/05/25 با باباحاجی و مامانجون رفتیم سمت دماوند چشمه اعلاء، یه سری هم به پلور کنار رودخونه و در آخر به زیارت، زیارت امامزاده هاشم. چندتا عکس هم در ادامه مطلب برات گذاشتم. 2- ویزیت ماهیانه که خداروشکر همه چی عالی عالی وزن شما شده بود 9 ...
1 شهريور 1392

سفرنامه مشهد 2

دخترک نازنین و کوشمولو؛ محدثه جونی داستان این پست مربوط به یک سفر 10 روزه در یکی از بهترین ماههای خداوند بنام رمضان، به شمال شرق سرزمین ایران،شهر خورشید، شهر امام هشتم ما شیعیان "علی ابن موسی الرضا (ع)" می باشد . بار اولی که به این سفر رفتیم، شما عزیزکم سه ماه و چند روزی بشتر سن نداشتی و این بار یکسال و 45 روزه بودی و این یعنی جایی که بودیم را بیشتر درک می کنی. خاطرات سفر: 1- شروع سفر 92/05/09 ساعت 21:30  2- وسیله سفر ماشین شخصی. یعنی با ماشین خودمون رفتیم. 3- همسفرامون: فقط من و بابایی و خودت 4- بین راه در یکی از شهرهای سر راهمون بنام شاهرود توقف کردیم و شما و بابایی هم بازی کردید و هم کمی استراحت ساعت ...
24 مرداد 1392

عید ماه خدا بنام فطر؛

قبل از سلام ،من محدثه: عید سعید فطر را به همتون تبریک می گم. حالا سلام، سلامی گرم از کنار بارگاه امام هشتم(ع)؛ امسال خداجون برای عیدی پایان مهمونیش ما رو پیش امام رضا نگه داشت. بابا و مامانم می گن: دخترم این یه پاداش بزرگیه که خدای مهربون بهمون داده. درست میگنا، منم خیلی بهم خوش گذشته امشب که شب عیده فطر رفتیم حرم من خیلی بازی کردم خیلی هم دوست جدید پیدا کردم از همه مهمتر کلی چراغ اینجا روشن بود و من به هر طرف نگاه می کردم میگفتم : (بخ همون برق) واقعا که صفا داره.جای همتون خالی مامانی و بابا جونی عید شما هم مبارک البته عکسی که شب گرفتم خوب نشد که بزارم تو وبلاگ این عکسو قبل از غروب آفتاب انداختم انشاال...
18 مرداد 1392

شبهایی پر از یاد خدا بنام قدر؛

عزیز دل مامان و بابا، محدثه جونی در میان روزهای پاک خداوند و در میان روزهای ماه پر خیر و برکت سه شب به عنوان شبهای قدر نام دارد شبهایی که در آن اتفاقات زیادی می افتد شبهایی که در آن می شود تا خدا هم سفر کرد و با خدا ماند شبهایی که 100 مرتبه می گوییم "الغوث الغوث الغوث" یعنی "به فریاد برس" به فریاد ماها که جامانده از خوبهای عالم هستیم. خیلی ها را می توان واسطه قرار داد اما بهترین و کوتاهترین راه گفتن " حسین (ع) "است و خیلی چیزهای دیگر. اینهارا خلاصه وار گفتم تا بدانی قدر یعنی چه و انشاالله وقتی بزرگ شدی و اینها را درک کردی ما را فراموش نکن "عزیزکم" . اولین و دومین شب قدر را در تهران و مسجد ارگ بودیم به همراه مامان مرضی،مامانجون...
12 مرداد 1392

ماه عزیز خدا و ماه سیزده ما؛

عزیزک و دلبرک و دلبند ما؛ محدثه نازنین روزهایی که اکنون سپری می شود روزهایی پر از یادخدا ، روزهایی با برکت، روزهایی که در آن یاد خدا و ذکر او بیش از همیشه بر روی لبهایمان است. دخترکم امسال که برای دومین بار در زندگی زیبایت بر سر سفره  خداوند  مهمان هستی و دومین باری است که در این ماه پربرکت در کنار ما حضور داری.شب ها تا نیمه هایی از شب سه تایی و گاهی هم با مامان جون و مامان مرضی برای شرکت در مراسم مناجات با خداوند به مسجد ارگ میریم حسابی به شما خوش می گذره این ماه فرصت خوبی است برای شکرگذاری به درگاه خدا برای همه نعمت های فراوانش و برای ما از همه مهمتر نعمت داشتن فرزندی زیبا به نام " محدثه " که حالا وارد ماه سیز...
31 تير 1392

دختردایی عزیز تولدت مبارک؛

این بار یه سلام از خودم به دختردایی عزیزم نیکا جونی؛ دیشب غافلگیرمون کردی، قرار بود سه هفته دیگه بیای، اما خداجونی از دل من بیشترتر خبر داشت و می دونست چقدر منتظر اومدنت هستم و دلم برات تنگ شده. نیکا جون ؛دیشب داشتم می خوابیدم که مامانت زنگ زد و خبر داد که ظاهرا شما داری به این دنیا میای. بله، درست بود و ساعت 6 صبح به دنیا اومدی وای که چقدر خوشحالم. خداروشکر که هم تورور زودتر پیشم اورد و هم اینکه صحیح و سالم. دختر دایی عزیز ؛ خوش اومدی به دنیای زیبا و قشنگ خداوند، به دنیایی که حالا با هم می تونیم کلی بازی کنیم و شاد باشیم،به دنیایی که وقتی توش قدم گذاشتی قشنگتر شد. به دایی و زندایی عزیزم (خاله فاطمه) هم خیلی خیلی تبری...
16 تير 1392