محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

ثبت نام پیش دبستانی

دختر عزیزم محدثه جونی باورم نمیشه دخترم اینقدر بزرگ شده باشی که امسال باید به پیش دبستانی بری.واقعا خیلی زود گذشت و برام غیر قابل باوره.خدایا شکرت وقت ثبت نام خیلی خوشحال بودی و همش منتظری که تا مدرسه ها زودتر باز بشه. اینجا هم روزیه که برای ثبت نام رفتیم(قربون چشمات که آفتاب بهش خورده جمع شده )   ...
5 تير 1396

شبهای عزیز ماه خدا و شب زنده داری دختر گلم

دختر گلم محدثه جونی ماه مبارک رمضان امسال هم مثل سالهای پیش هر شب به هیأت حاج منصور رفتیم و شب و تا سحر بیدار بودیم که شما دختر گلم خیلی دوست داشتی و با ذوق هر شب منتظر بودی تا بریم.امسال یه غرفه فرهنگی هم گذاشته بودن برای بچه ها که برن و اونجا برای نقاشی و قرآن و بازی و سرگرمی های جور واجور  که خیلی شما دوست داشتی که هر وقت میرفتیم سریع میرفتی قران میخوندی و نقاشی میکشیدی و...و با این کارا امتیاز جمع میکردی که با این امتیازها جایزه میدادن.از بین این جایزه ها یه عروسک بود که خیلی دوست داشتی که اونو بگیری که امتیازش زیاد بود خلاصه تلاش کردی و چند شب امتیازجمع کردی و بالاخره گرفتی. اینجا تو همون غرفه هاست مشغول نقاشی کشیدنی ...
4 تير 1396

چهل و نهمین ماهگردت مبارک

دختر گلم محدثه جونی یه روز بابا جون شما ونیکا جونی رو با خودش برده بود کارواش که ماشین و بشوره که بعد از اونجا بردتون شیرینی فروشی و یه کیک خوشگل برات خریده بود که خودت هم انتخاب کرده بودی به مناسبت ماهگردت که درست همون روز بود بعد که امدید دیدم چ کیک خوشگلی بعدش این روز قشنگ و جشن گرفتیم و کلی خوش گذشت. عزیز دلم چهل و نهمین ماهگردت مبارک اینم عکس شما با نیکا جونی ...
29 ارديبهشت 1396

خبری خوش

سلام دخترک عزیز بابا محدثه جونم؛ میخوام یه خبر خیلی خیلی خوب بهت بدم و اونم اومدن یه کوچولوی نازنین و یار روزهای آینده تو. دخترک روز 96/2/9 وقتی به همراه مامانو رفتیم دکتر متوجه شکوفا شدن یک نوگل تازه شدیم. والبته دو سه روزی این خبر طول کشید که به شما بگیم چون هر وقت حرفش میشد میگفتی که دوست ندارم. ولی خوب علیرغم حدس و گمان ما شما خیلی خوشحال شدی و گفتی همه چی براش بخربم و همه جا ببریمش. مبارکت باشه باباجونم ...
12 ارديبهشت 1396

سفرنامه شمال14

دختر عزیزم محدثه جونی چند روز اول عید که مشغول دید و بازدید عید در تهران بودیم و تقریبا خونه ی همه فامیلا رفتیم و کلی عیدی گرفتی  و خوش گذروندیم.یه سفر یه روزه هم به سمنان خونه ی دایی مامان رفتیم که اونجا هم خیلی خوش گذشت.برای مسافرت هم از یک ماهه پیش برنامه ریزی کرده بودیم با دایی اینا و مامانجونشون بریم شمال که بابا جونی یه ویلای خیلی شیک در بندر انزلی رزو کرده بود که از یازدهم عید بریم تا چهاردم که سیزده بدر هم شمال بودیم. خلاصه خیلی سفر خوبی بود و کلی خوش گدشت بقیه شرح ماجرای سفر با عکسا توضیح میدم برات. برای دیدن بقیه عکسا بفرمایید ادامه مطلب...   یازدهم صبح زود راه افتادیم و بابا جون بقلت ک...
20 فروردين 1396

نوروز96

دختر گلم محدثه جونم عیدت مبارک عزیز دلم ایشالله سال خوب و توام با سلامتی  و دل خوش برات باشه گل مامان. بانوی کوچک من امسال پیش دبستانی باید ثبت نامت کنم و من هچنان متعجبم از گذر زمان که اینقدر زود میگذره و گل مامان اینقدر زود بزرگ شده.خدارو شکر میکنم عزیز دلم.ایشالله که همیشه سالم باشی و هیچ وقت ناراحتیت رو نبینم. سالی که گذشت تقریبا از آخرای سال همش به بابایی میگفتی که تبلت میخوام و بابا جونی گفت برای عید برات عیدی میگرم که به قولش عمل کرد و بهت عیدی داد که کلی خوشحال شدی و تشکر کردی عسلکم.. عیدت مبارک عشقم وااای باباجونی ممنونم اینجا هم آماده شدی بریم عید دیدنی ...
1 فروردين 1396

روزهای پایانی سال95

دختر عزیزم محدثه جونی روزهای پایانی سال و همه مشغول خونه تکونی و خرید و آماده شدن برای سال جدید که شما گل مامان هم همش دوست داشتی به من تو کارا کمک کنی کلی ذوق داشتی که عید بشه و تو آماده کردن هفت سین هم خیلی به مامانی کمک کردی. عزیز دل مامان سالی که گذشت سال خوبی بود و شما دختر گلم کلی خانوم تر شدی و امیدوارم سال جدید هم سال خوبی برای همه باشه و همینطور برای ما. اینجا رفته بودیم خرید وسایل خونه اینجا هم داشتی تخم مرغ های هفت سین و رنگ میکردی عشق مامان عاشقتم ...
30 اسفند 1395

جشن تولد دوست قرآنی

دختر عزیزم محدثه جان مربی مهد قرآن شما (خانم صفری)برای پسرش یه تولد گرفت و بچه های مهد و دعوت کرد به خونشون که شما خیلی دوست  داشتی بریم و کلی خوشحال شدی که با عمه و ماهان جون رفتیم و کلی خوش گذشت.این تولدی که رفتیم با همه تولدا فرق میکرد و مولودی بود و شما کلی تعجب کرده بودید ولی در کل خیلی بهت خوش گذشت. ...
1 اسفند 1395

جشن اداره دایی مهدی

دختر عزیزم محدثه جونی به مناسب دهه ی فجر اداره دایی جونی هر سال مراسم میگیرن و دعوتشون میکنن که دایی جون برای ما هم کارت میگیره و مارو همراه خودشون میبره که خیلی مراسم خوبی داره هم برای شما بچه ها و هم برای ما. شما و نیکا جونی که خیلی حال کردید و بهتون خوش گذشت.اونجا رو صورت بچه ها نقاشی میکردن که شما گفتی میخوام خرگوش بشم و نیکا جونی هم موش.الهی دورتون بگردم که اینقدر عشقید.یه جایی هم بود کلی با نیکا جون خمیر بازی کردید.خلاصه کلی خوش گذشت. دست دایی جونی درد نکنه بخاطر دعوتش. ...
22 بهمن 1395