سفرنامه مشهد 2
دخترک نازنین و کوشمولو؛محدثه جونی
داستان این پست مربوط به یک سفر 10 روزه در یکی از بهترین ماههای خداوند بنام رمضان، به شمال شرق سرزمین ایران،شهر خورشید، شهر امام هشتم ما شیعیان "علی ابن موسی الرضا (ع)" می باشد.
بار اولی که به این سفر رفتیم، شما عزیزکم سه ماه و چند روزی بشتر سن نداشتی و این بار یکسال و 45 روزه بودی و این یعنی جایی که بودیم را بیشتر درک می کنی.
خاطرات سفر:
1- شروع سفر 92/05/09 ساعت 21:30
2- وسیله سفر ماشین شخصی. یعنی با ماشین خودمون رفتیم.
3- همسفرامون: فقط من و بابایی و خودت
4- بین راه در یکی از شهرهای سر راهمون بنام شاهرود توقف کردیم و شما و بابایی هم بازی کردید و هم کمی استراحت ساعت چند؟ 3:30 بامداد و 6 صبح ادامه راه
5- ساعت 15 رسیدیم به مقصد کجا؟مشهد مقدس
6- طی مدت ده روزی که اونجا بودیم به جاهای مختلفی هم سرزدیم از جمله: طرقبه و شاندیز، آرامکاه فردوسی (یکی از شاعران بنام ایرونی)، مجتمع های خرید (که البته کار هر روزمون بود)، شهربازی و... .
7- بعد از ده روز زندگی در جوار حرم امام رضا (ع) ساعت 3 بامداد 92/05/19 به سمت تهران حرکت کردیم .در راه برگشت یه سری هم به نیشابور زدیم و یه دیدار با آقاجون و مامان مرضی عمو محمد و خانواده، عمه جونی و خانواده داشتیم که داشتن به مشهد می رفتن خلاصه ساعت 13 رسیدیم خونمون.
برای دیدن بقیه عکس ها و شرح کاملتر سفر به ادامه مطلب بفرمایید.
توی راه با جایی که بابا جونی صندلی عقب برات درست کرده حسابی خواب بهت چسبید.
تو حرم تا حوض آب یا شیر آب میدی جیغ که دست بزنم.
عاشق این عکستم مامان قربون انگشترت بشم.
تو این عکس هم کبوتر رو دیده بودی و میدویدی دنبالش و میگفتی جو.
دخترکم تو صف نماز عید فطر
در سرزمین عجایب هم کلی بازی و ذوق کردی.
در آرامگاه فردوسی که چند حوض آب داشت شما هم کلی آب بازی کردی.
موقع خرید کردن هم شما فقط بازی میکردی.
موقع برگشت به خونه هم مثل رفت.