تولد 2 سالگی فرشته کوچولوی ما؛
محدثه نازنین ما؛
دوسال از شروع آن روز زیبا که تا حال و انشاالله آینده ادامه دارد می گذرد. آن روزی را می گویم که خانم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و گفت: "تبریک می گم؛ دختر کوچولوی شما صحیح و سالم به دنیا اومد و حال مادرش هم خوب خوب" اشک شوق از چشمانم سرازیر شد و خداوند مهربون رو بخاطر این هدیه بزرگ شکر کردم.
یادت هست، وقتی می خواستی از شیر مادر تغدیه کنی باید به تو کمک می کردیم تا بتوانی خوب شیر مادرت را نوش جان کنی. ولی حالا دوسال است که مادرت با مهربانی و محبت از شیره وجودش به تو داده و تو شدی یک دختر ناز و شیرین زبون و کمی شیطون.
یادت هست لحظه اذان گفتن باباحاجی در گوشت را و یادت هست آن لحظه شیرین ورود تو به منزل پر از مهر و محبت که تو با حضورت آن مهر و محبت را صد چندان کردی و یادت هست همه آن خاطرات خوب را... .!!!
حالا دیگر شدی خانم خونه ما که خودش تو کارها کمک می کنه،بلبل زبونی و شیرین کاری و قشنگتر اینکه درست لحظه اذان سر بر "مهر"می گذاری و زیر لب چیزهایی زمزمه می کنی. به خاطر همه اینها خدارا هزاران هزار مرتبه شکر.
تولدت مبارک