محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

آخرین روزهای پایانی سال 94

دختر گلم محدثه جونی الان که این مطلب و برات مینوسیم ساعت حدود 2 بامداد هست و ایشالله ساعت 8 صبح سال تحویل میشه و الان شما دختر گلم در خواب ناز ناز هستی. عزیزم سالی که گذشت سال خوبی بود برای ما یه جورایی من میگم سال امام رضایی بود چون چهار دفعه امام رضا ما رو به حرم زیبایش دعوت کرد از خدا میخوام که ایشالله در سال جدید هم همینطور و بیشتر باشه.نمیدونم چرا خود به خودآمد تو ذهنم که حرم امام رضا را برات بنویسم ایشالله خود امام رضا همیشه نگهدارت باشه گلم. و اما بگم که شما عشق مامان از خونه تکونی بگیر تا خرید و چیدن سفره هفت سین و همه ی اینکارا به مامانی کمک کردی عزیزم و خیلی دوست داشتی که زودتر عید بیاد همش به مامانی میگفتی چند تا...
1 فروردين 1395

امان از دست این دندون

دختر عزیزم محدثه جونی یه چند وقت پیش دندون های جلوی شما رو دیدیم که یکم سیاه شده بخاطر همین به دندون پزشکی رفتیم که مخصوص کودکان بود اما بازم شما به زور نشستی و خانم دکتر  گفت که دندونات  پوسیدگی داره و برات ژل فلوراِید زد و گفت که تا شش ماهه دیگه دوباره بریم پیشش و  برای شما دختر گلم دوباره بزنه و جلوگیری از پوسیدگی بشه.اما به شش ماه نرسید و یکی از دندونات هر وقت برات مسواک میزدم میگفتی مامانی روی این دندونم نزن درد میگیره دقت که کردم دیدم انگار یکم سوراخ شده خلاصه این مطلب و به بابایی گفتم و فرداش رفتیم دوباره به همون دندون پزشکی اما شما اصلا همکاری نکردی که حتی خانم دکتره دندونتو ببینه. بعدش خانم دکتره گفت اینج...
26 اسفند 1394

آبله مرغون

دختر گلم محدثه جونی اول یه معذرت خواهی کنم از عزیز دل مامان که یکم دیر شد آپ کردن وبلاگت حالا برات دلایلشو توضیح میدم گلم. دختر گلم شما دقیقا سه سال و 7 ماه و 5 روزه بودی که آبله مرغون در آوردی یه دو سه روزی تب شدیدی کردی و  بعدشم چند تا جوش زدی و کم کم جوش هات خیلی زیاد شد و یه 15 روزی و درگیر این بیماری بودی عزیزم.اما خیلی دختر خوب و حرف گوش کنی بودی با اینکه جوشات میخارید اما چون بهت گفته بودم که نباید بخارونی چون جاش میمونه اصلا دست نمیزدی و اگه یه وقت دستت بهش میخورد بهم میگفتی مامانی ببین جاش نموده.اما اون سه روز اول خیلی اذیت شدی بخاطر تب بالایی که داشتی. بابا جونی همش برات چیزایی که خوب بود میخرید بخوری تا زودت...
25 اسفند 1394

سفر نامه مشهد9

دختر گلم محدثه جونی یه مشهد یهویی دوباره جور شد و رفتیم به پابوسی امام رضا.من واقعا خودم موندم که از لطف و کرامت امام رضا چی بنویسم چون دوباره نزدیک به یک ماه نشدکه  امام رضا مهربون ما رو دعوت کرد به حرم زیبا و مثل بهشتش.البته همه ی اینا بخاطر دل کوچک شما دختر نازمه که خیلی به امام رضا علاقه داری و وقتی از مشهد برمیگردیم خونه و همش میگی کی بریم پیش گنبدی امام رضا.وقتی هم که به حرم زیبایش میریم شما همش میگی مامانی این شعر و بخونیم و به گنبدی نگاه کنیم که البته که دیگه خودت کامل حفظی و تنهایی برای گنبد امام رضا میخونی:امام رضا به درد من دوا بده بیا منو شفا بده به من یه کربلا بده و بعدش هم این شعر و میخونی قربون کبوترهای حرمت امام ...
24 دی 1394

شبی به نام یلدا (1394)

دخترک عزیزم محدثه نازنین؛ یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است، که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت. بله دخترکم، این جمله معنای واقعی برای شب یلداست. در کنار هم بودن و باهم بودن را باید همیشه جشن گرفت شب یلدا هم شبی است که به دلیل اینکه هم یک رسم کهن و دیرینه ما ایرانیهاست و هم بهانه ای است برای دورهم جمع شدن. امسال که شب یلدا در ماه محرم و صفر نبود عمو احمد همه رو دعوت کرد خونه ی خودشون و این شب خوب و دوست داشتنی را که همراه بود با آغاز امامت امام زمانمون (عج) شاد بودیم و شاد بودیم و شاد. قصه این شب را همراه با عکسهای خوشگل و دوست داشتنی توضیح می دم. هندونه ی شیرین من یلدایت مبارک بفرمایید ...
8 دی 1394

یه جشن کوچولو به مناسبت سه سال و نیمه شدنت

دختر گلم محدثه جونی به مناسبت سه سال و نیمه شدنت 28 آذر یه کیک کوچولو گرفتیم من و شما و بابایی با باباحاجی و مامانجون رفتیم خونه ی نیکا جونی و یه جشن کوچولو گرفتیم که شما و نیکا جونی خیلی خوشحال شدید کلی رقصیدید و شمع فوت کردین و کیک خوردین.خلاصه کلی بهتون خوش گذشت. عزیز دل مامان 44 ماهگیت مبارک قربون این ژستاتون بشم من عزیز دلم ایشالله همیشه شاد باشی و از ته دلت بخندی ...
30 آذر 1394

سفر نامه مشهد 8

دختر گلم محدثه جونی امسال هم شهادت امام رضا قسمتمون شد که بریم حرم با صفایش،چون به تازگی مشهد بودیم اصلا فکرشو نمیکردیم که به این زودی دوباره قسمتمون بشه اما هر چی از لطف و کرامت امام رضا بگیم بازم کمه.البته این و هم بگم که مهر امام رضا حسابی به دل کوچولوت افتاده و هر وقت که از مشهد میایم یه چند وقتی که میگذره همش میگی مامانو وباباجونی کی بریم پیش گنبدی به گنبد امام رضا میگی گنبدی. یعنی عاشق گنبد امام رضا هستی.هر وقت هم که میریم حرم  امام رضا  میگی بریم اون صحنی که گنبد نزدیکه بعدش که میریم میگی مامانی بشینیم اینجا با گنبدی حرف بزنیم.از نگاه کردن و حرف زدن به گنبد یه حس خوبی بهت دست میده که اصلا دوست نداری بریم وهمش به من م...
29 آذر 1394

سفر کربلای بابایی و اولین دوری شما از بابا جون

دختر گلم محدثه جونی بابا جون چند سالی بود که دلش میخواست اربعین امام حسین پای پیاده به کربلا بره البته یکبار سال 86 با هم به کربلا رفته بودیم اما اربعین نبود.خلاصه امسال قسمتش شد که بره البته با دایی مهدی رفتن.برخلاف اون چیزی که من و بابا فکر میکردیم شما خیلی خیلی بهانه گرفتی تو این یک هفته ای که بابا یی نبود، آخه دختر گلم شما به من خیلی وابسته تر بودی و نشون میدادی اما به بابا جونی وابستگیتو نشون نمیدادی بخاطر همین اصلا فکر نمیکردیم که بهانه بگیری.اما این یک هفته خیلی سخت گذشت هم به شما هم به من البته هر چقدر من سعی میکردم که کمتر بهت سخت بگذره تازه با اینکه کلا ما و خاله فاطمه اینا توی این یک هفته خونه ی بابا حاجی و مامانجون بودیم ...
18 آذر 1394

دخترک عشق شامپوی من

دختر شیرین زبونم محدثه جونی واقعا نمیدونم چطوری برات بگم که عاشق شامپویی ،اینقدر شامپو دوست داری که به فروشگاه بریم یا به داروخانه بریم حتما اگه یه شامپوی جدید ببینی میخوای یا اگه دو تا  مدل جدیدی باشه و یکیشو  نخری بعدش که بیایم خونه میگی اون مدل و میخواستم بابا جون هم که عاشق شماست و دوست نداره یه ذره ناراحتی شما رو ببینه سریع میره و برات میگیره.جالب اینجاست که میایی خونه هم کلی باهاشون بازی میکنی توی این عکس هم همه رو چیدی روی میزت و داری شامپو فروشی بازی میکنی. قربونت برم عشق مامان اینجا خودت داری میگی چقدر شامپو .: محدثه جون تا این لحظه ، 3 سال و 5 ماه و 19 روز سن دارد :. ...
17 آذر 1394