محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

سفر نامه مشهد 8

1394/9/29 23:27
نویسنده : مامان وبابا
634 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم محدثه جونی

امسال هم شهادت امام رضا قسمتمون شد که بریم حرم با صفایش،چون به تازگی مشهد بودیم اصلا فکرشو نمیکردیم که به این زودی دوباره قسمتمون بشه اما هر چی از لطف و کرامت امام رضا بگیم بازم کمه.البته این و هم بگم که مهر امام رضا حسابی به دل کوچولوت افتاده و هر وقت که از مشهد میایم یه چند وقتی که میگذره همش میگی مامانو وباباجونی کی بریم پیش گنبدی به گنبد امام رضا میگی گنبدی. یعنی عاشق گنبد امام رضا هستی.هر وقت هم که میریم حرم  امام رضا  میگی بریم اون صحنی که گنبد نزدیکه بعدش که میریم میگی مامانی بشینیم اینجا با گنبدی حرف بزنیم.از نگاه کردن و حرف زدن به گنبد یه حس خوبی بهت دست میده که اصلا دوست نداری بریم وهمش به من میگی مامانی با گنبد حرف بزن.

یک روز قبل از شهادت امام رضا رفتیم ،امسال هم مثل پارسال شهادت امام رضا بابایی هتل مدینه رو انتخاب کرد که به حرم نزدیک باشیم و برای رفت و آمد به حرم تو شلوغی نمونیم و با هواپیما رفتیم که شما عاشق سفر با هواپیمایی. خلاصه خیلی سفر خوبی بود و شما دخترک گلم حسابی بهت خوش گذشت.بقیه شرح ماجرای سفر با عکس در ادامه مطلب.

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

بفرمایید ادامه مطلب...

اینجا تو فرودگاهه منتظریم که بریم سوار بشیم(چمدونتو نمیزاری که تحویل بار بدیم و با خودت میاری داخل هواپیما ،چون دفعه اول که دادیم یکم روش خط افتاد دیگه از اون به بعد نزاشتی تحویل بار بدیم. )

قربونت برم عزیزم همش ژست میگیری میگی ازم عکس بگیر.

اینقدر خسته بودی یه چرت هم داخل هواپیما زدی.

بعدش تا رسیدیم هتل چمدونت و باز کردی و مرتب کردی.

اینم چند تا عکس از حرم.

طبق معمول شما دفتر نقاشیتو میاوردی و تو حرم نقاشی میکشیدی.(اینجا هم گفتی مامانو منو بابایی و خودت بکش که داریم میریم پیش گنبدی و من رنگش کنم.)

اینجا هم داری با عشق به گنبد امام رضا نگاه میکنی.

دسته های عزاداری هم دوست داشتی اینجا پایین هتله و امدیم پیش دسته ها.

داخل هتل رستوران گردونش افتتاح شده بود چون پارسال که رفته بودیم نبود.شما خیلی رستورانش و دوست داشتی و به اشتها امده بودی چون گنبد پیدا بود و گردون بود حسابی بهت غذا میچسبید.

اینم عکس از روز که داخل رستوران بودیم.

البته فقط شام و ناهارو تو رستوران گردون بود برای صبحانه یه رستوران دیگه بود که شما خیلی سحرخیز شده بودی و برای صبحانه هم بیدار میشدی.

یه خانه کودک هم داشت که شما حسابی میرفتی و بازی میکردی.

یه روز هم من و شما دو تایی به بازار نزدیک هتل یه سری زدیم شما عشق مامان کلی خرید کردی.

اینجا هم دیگه سوار هواپیما شدیم که برگردیم.

آقا جان:برای دیدن دوباره ات لحظه شماری میکنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابا
30 آذر 94 12:04
عزیز بابا زیارت قبول انشاالله همیشه به زیارت
مامان وبابا
پاسخ
ممنون باباجونم عاشقتم
نويسنده : مامان كژال
9 دی 94 13:35
سلام محدثه جون دوست خوب هم وبلاگیم من ژینو هستم تو جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کردم و به رای شما دوست خوبم نیاز دارم . فقط کافیه با موبایلتون کد 10 رو به شماره 1000891010 اس ام اس کنید تا بتونم تو جشنواره برنده بشم . ممنون می شم اگه این لطف رو در حق من بکنید .
خاله فريماه
10 دی 94 15:31
زيارت قبول مشهدي خانومه نازناز
مامان وبابا
پاسخ
ممنون خاله ی مهربونم