محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

دهمین قسمت زندگی!

گل زیبای زندگیمون محدثه جون؛ برای شروع این قسمت زندگی زیبای شما با اجازه می خوام ابتدا سخنی با خداوند مهربان داشته باشم: خدایا !زبونم قاصره هیچی جز شکرت ندارم که بگم . شکرت که دخترمو سالم حفظ کردی برام. شکرت که امیدم به زندگی رو هر روز بیشتر میکنی ... . شکرت که "ماما" رو از زبون دخترم میشنوم .... . شکرت که دخترم لرزون لرزون می ایسته و نرم میشینه ... شکرت که هوای فرشتمونو داری ... شکرت به خاطر این که هستی و این همه مهربانی شکرت.... گلم من؛ بزرگتر شدی دیگه ۱۰ ماهه شدی و ۱۹ ماهه با منی ... ۱۰ ماه پیش تو یه موجود ظریف و بی حرکت بودی روزهای اول وصل بودی به من و من در پی کشف نیاز هات بودم،اما ح...
30 فروردين 1392

سفر به شمال 2

به زیبایی نامت و به ژرفای نگاهت؛ محدثم : دومین سفر نوروز 92 ما به همراه باباحاجی و مامان جون و دایی مهدی و خاله فاطمه رفتن به شمال بود اول خونه بابابزرگ و چند روز هم یه ویلا توی انزلی.  سفری دوباره به شمال سرسبز و زیبا.سفری با حضور فرشتمون محدثه عزیز و نفس خیلی ذوق می کردی و حسابی آب و هوای شمال روی شما اثر خوبی داشت. خیلی خوش گذشت و حسابی حال داد و کلی هم جاهای دیدنی رفتیم. یکی از اونجاها تالاب بسیار زیبای انزلی بود که با قایق روی آب همراه با صداهای جیغ شما که ذوق زده شده بودی واقعا زیبا بود. این هم عکسها:   بقیه در ادامه مطلب این چند تا عکس کنار ویلامون بود این عکسا هم وسط تالاب ا...
20 فروردين 1392

سفرنامه شیراز؛

دخترک زیبای مامان و بابا، محدثه عزیز؛ اول بگم: "خوشا شیراز و وضع بی مثالش** خداوندا نگهدار از زوالش" بله عزیزکم در این ایام که نوروز است و فصل سفر، من و باباجونی سفر شیراز و انتخاب کردیم و به همراه عمو محمد،مهشیدجون و ایلیای عزیز بار سفر رو بستیم  و راهی دیار سومین حرم اهل بیت (ع) حضرت احمدبن موسی معروف به شاهچراغ برادر امام رضا (ع)، دیار حافظ و سعدی و قلمرو حاکمانی چون کوروش کبیر،پادشاهان هخامنشی،خشایارشاه و... . قسمت اول: محدثه خانمی در سفر؛ دخترکم بگم برات روز اول که راه افتادیم در بین راه یه کم مریض شدی و حسابی حالگیری کردی ولی خداروشکر به اصفهان که رسیدیم و بردیمت پیش یه آقا دکی مهربون با...
7 فروردين 1392

سال نو با حضور گرم تو؛

نفسی ما محدثه جون؛ سال نو فرارسید. سال 1392 ؛ که نزد ما ایرونی ها به عیدنوروز شهرت داره. لحظات خوب و شادی بخشی برای همه ماست. سال قبل هم تو با ما بودی ولی تو دل مامانی ولی امسال خودت کنارمون حضور داشتی با کلی شیطنت و خنده وای که چه لحظه خوبی بود سه تایی نشستیم دور سفره هفت سین که مامانی تزیین کرده بود و بابا جون هم برامون قرآن خوند و دعا کرد. انشااله سالی خوب و پربرکت برامون باشه. دخترکم اولین نوروزت مبارک ...
30 اسفند 1391

فصل نهم از دیوان زندگی؛

دخترکم محدثه خانمی نازنین؛ این بار گفتم "خانمی" چون واقعا برای خودت خانمی شده و کلی پیشرفت تو تکمیل کردن حرکات قبلی و یاد گرفتن کارهای جدید قشنگ قشنگ، مثلا:  یاد گرفتن "دست زدن" و "سر سری کردن" و گفتن  "ادد"و "ببب" که در جاهای مختلف معانی مختلفی داره گاهی به معنی "منو بغل کنییید" و گاهی به معنی "به من توجه کنید" و کلی معانی دیگر واقعا یکی از پیچیده ترین زبانهای زنده دنیاست. و همچنین چهاردست و پا رفتنت هم سریع تر شده. گل من نه ماهگیت مبارک. ( این هم یه عکس از ی شیطونی جالب) گل قشنگ ما:  آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو آن خداوندی که دنیا آفرید / تا ابد همراه و پشتی...
30 اسفند 1391

آتلیه عکس؛

نفسی من محدثه نازنین؛ روز جمعه 91/12/11 صبح باتوجه به وقت قبلی که هم از شما و هم از آتلیه گرفته بودیم،رفتیم آتلیه کودکان کاج. اونجام یه محیط کاملا سرگرم کننده و خوب و پر از اسباب بازیهای جورواجور. چندین عکس از شما با لباسهای قشنگ و زیبا خانم عکاس گرفت و بعد از چند روز عکسهای شما آماده شد وای وای به این عکسهای زیبا.   دخترکم هم دست خودت بابت ژستهای قشنگی که گرفتی درد نکه هم دست کارکنان آتلیه کاج. دلبرکم این هم یکی از عکسها. البته بقیه عکسها در ادامه مطلب   و تو تمامی زندگی ما   ...
20 اسفند 1391

روزهای پایانی سال با تو؛

عزیزکم محدثه نازنین؛  این روزها که آخرین روزهای سال 91 را پشت سر می گذاریم روزهای پر کار و مشغله ای برای ما و البته همه ایرونیهای عزیز است. روزهای خانه تکانی و خرید برای عید و کلی کارهای عقب مونده که اگر در طول سال انجام نشده باشه محدثه جونی مامان و بابا؛ امسال هم با تو لذت این همه کار بیشتر و بیشتر شده لذت رفتن به خریدهای جورواجور،لذت خانه تکانی با شیطونیهای شیرین تو، و ... . اما یه چیز جالب، توی این روزها که منتظر هوای بهاری هستیم دیروز صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم بله چه برفی همه جا رو سفید پوش کرده ما هم به همراه دایی مهدی و خاله فاطمه سریع لباس به تن تفریح تو برفا آخه این اولین برف قشنگی بود که دیدی نفسک من...
19 اسفند 1391

تکمیل کردن حرکت چهاردست و پا؛

زیباترین بهانه زندگیمون  محدثه  خانمی؛ حالا که به نیمه های ماه هشتم رسیدی، حالا که دیگه بدون کمک میشینی،یادگرفتی چهار دست و پا بری و خودت یه چرخی تو محیط اطرافت بزنی و همه چیزو به خوبی بررسی کنی نازنینم ؛ شاهد بودم که چه تلاشی برای تکمیل کردن این حرکت انجام دادی عزیزم  مبارکت باشه. خوب حالا دیگه مأموریتی سخت برای ما شروع شده، مواظب خرابکاریهات،شیطنتهایی که انجام می دی و... . البته همشون شیرینه ولی باید مواظب خودت باشی (چهار دست و پا رفتم*****به این توپها رسیدم)   محدثه جونی؛ دوستت دارم،گلایه از تکراری بودنش نکن، عزیزم ؛تو زیاد دوست داشتنی هستی ...
11 اسفند 1391

هشت ماهگیت مبارک دختر گلم؛

دختر نازم محدثه جون؛ فصل هشتم از کتاب پر رمز و راز زندگی زیبا وقشنگتو هم بستی و به سلامتی با کلی کارهای جدید وارد فصل نهم شدی   از خدا ممنونم که تو فرشته ای ناز و دوست داشتنی و به من هدیه داد  عزیزکم هشت ماهگیت مبارک دخترکم هشت ماهه شدی این روزها دیگه کاملا منو میشناسی و میخوای همش کنارم باشی دوووووووووووسسسست دااااااااااااارم دختر قشنگم یه خبر مهم اینکه درست 7 ماه و 29 روزت بود دندونای بالاییت هم سرو کلشون پیدا شد  دندونای جدیدت هم مبارک مامانی. شیرینی زندگیم؛ به مناسبت هشت ماهه شدنت بابا جونی یه کیک خوشگل برات خریده بود که شما هم کلی خوشحال وذوق زده اینم عکساش ...
1 اسفند 1391