محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

سفر نامه شمال 8

1394/6/31 0:00
نویسنده : مامان وبابا
477 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم محدثه جونی

بابا محمود یه جای خیلی خوشگل در انزلی رزو کرده که بریم کلی آب و هوا عوض کنیم که ما باید از چهارشنبه تحویل میگرفتیم تا شنبه ولی از اونجایی که ما خیلی دلمون برای آب و هوای شمال تنگ شده بود از سه شنبه 24 شهریور راه افتادیم رفتیم سمت ماسوله و فومن و شب رو توی یه هتل در فومن موندیم و فرداش به سمت ویلا تو انزلی راه افتادیم.واااااااای خیلی سفر خوبی بود و کلی خوش گذشت که از چهارشنبه شب نیکا جونی و دایی مهدی و خاله فاطمه آمدن پیش ما و تا جمعه بودن که باعث شد این سفر بیشتر خوش بگذره.

عزیزم شرح بقیه ماجرای سفر و با عکسا ادامه مطلب برات توضیح میدم.

بفرمایید ادامه مطلب...

در راه رفتن چون صبح زود حرکت کردیم شما خواب بودی عزیزم تا موقعه صبحانه

به قزوین که رسیدیم صبحونه خوردیم اینجا هم شما منتظری که بابایی املت و حاضر کنه

بعدش به فومن رسیدم رفتیم یه هتل خوب که هم ناهار خوردیم هم خستگی درآوردیم و بعدظهر رفتیم سمت ماسوله.

به ماسوله هم که رسیدیم تا اون بالا همش خودت آمدی هم رفتن به بالا هم برگشت هر چی بابایی گفت بیا بغلم اصلا گوش نکردی همش از پله ها خودت میومدی.

رفیم اون بالاها یکم هوا سرد شد بخاطر همین شال مامان و سرت کردم یه پتو رو دستات

رفیم که لباس محلی بپوشیم و عکس بگیریم ،مگه راضی میشدی مامانی به زور راضی شدی و لباس تنت کردم بعدش هم دلت نمیخواست در بیاری

قربونت برم مامانی که اینقدر بهت مباد

قربون ژست گرفتنت

بعد از کلی تفریح تو ماسوله برگشتیم فومن تو هتل خوابیدم و صبح به سمت ویلا انزلی راه افتادیم

اینجا هم که رسیدیم تا ویلا و مونو تحویل بدن آمدیم لب دریا و شما هم شروع کردی به قول خودت دریا بازی

تو ویلا که رفتیم همه چیو قشنگ چک میکردی

بعد یه دوش حسابی یه انار تو این هوا میچسبه

حالا دوباره پیش بسوی دریا بازی

اینجا که دیگه شب شده بود نیکا جونی رسیدن پیش ما کلی خوشحال شدی عزیزم 

نیکا جونی بیا یکم دراز بکشیم خستگیمون در بره

توی یه صبح بسیار عالی صبحونه خیلی میچسبه

حالابریم دریا بازی با نیکا

یه دوری هم محوطه ویلا بزنیم

اینجا هم یه سری به مرکز خرید زدیم (ژست نیکا منو کشتهقه قهه)

صبح روز بعد هوا کلی عوض شد سرد وبارونی

عاشق این قوری که باسزه درست شده بود شده بودی و میگفتی میخوام باهاش عکس بگیرم

و همچنین از این فیله هم خیلی خوشت آمده بود

اینجا هم صبح روز اخره که داری صبحونه میخوری(قربونت برم که خودت داری لقمه برای خودت میگیریبوس)

تو راه هم برگشتنی شما ماشالله از رودبار خوابت برد و آزادگان بیدار شدی.

قربونت برم دختر قشنگم امیدوارم که همیشه صحیح و سالم باشی و بهت خوش بگذره عزیزم.

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله فلطمه
31 شهریور 94 10:25
اایشالا همیشه شاد باشی خاله جون راستی با این لباس محلی خیلی ناز شدی عزیزم
مامان وبابا
پاسخ
مرسی خاله جونم
خاله فريماه
9 مهر 94 14:00
وااااي چه دختر شمالي بامزه ايي هميشه به تفريح گل دختر
مامان وبابا
پاسخ
مرسی خاله جونم
Mom Shahnaz
15 آبان 94 10:54
ای جوووووونم محدثه خانوم خیلی خیلی چادر بهت میاد.. مامانش ببوسیـــــــد»»»»محدثه»»»»» نازموووو
مامان وبابا
پاسخ
خیلی ممنون عزیزم از لطفتون