محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

سفرنامه مشهد6

1394/7/8 10:23
نویسنده : مامان وبابا
607 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم محدثه جونی

امسال برای روز عرفه تصمیم گرفتیم که بریم مشهد تو حرم امام رضا باشیم.به همین دلیل سه شنبه 31 شهریور راه افتادیم به سمت مشهد که چهارشنبه که روز عرفه س اونجا باشیم و تا روز شنبه مشهد ماندیم.البته من و شما و بابایی به همراه باباحاجی و مامانجون و دایی مهدی و خاله فاطمه و نیکا جونی بودیم که با ماشین ما و دایی مهدی دو ماشینه رفتیم خیلی سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما ونیکا جونی که خیلی همدیگرو دوست دارید.امیدوارم همیشه شاد باشی عشق من

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

برای دیدن ماجرای سفر و بقیه عکسا بفرمایید ادامه ی مطلب...

توراه رفتنی صبح زود حرکت کردیم و شما خواب بودی

برای صبحانه که سرخه واستادیم شما خواب بودی و وقتی بیدار شدی گفتی کتاب میخوام بخونم که با نیکا بجای خوردن صبحونه مشغول کتاب خوندن شدید

بعدش که دوباره راه افتادیم تو ماشین صبحانه خوردی گلم

قربون دختر گلم از اونجایی که عاشق نقاشی کشیدنی تو هر شرایطی نقاشی میکشی

به شهر دامغان که رسیدیم شما این پسته ها رو دیدی ذوق زده شدی گفتی بابایی وایستا میخوام باهاشون عکس بگیرم

محدثه جونی نمیدونم چرا همش دوست داری اینجوری برعکس شی کلا تو خونه همش روی مبل برعکس حتی تو ماشین هم برعکس میشدی 

اینجا هم روز عرفه پایین هتل آماده ای که بریم حرم قربون چادرت بشم مامان 

قربون دعا خوندنت

یکم بچه تو خوابوندی ولی دعا خوندنتو ادامه دادی گلکم

ودوباره نقاشی...

از اونجایی که دعا خیلی طولانیه خسته شدی و انجوری روی پای مامانی خوابت برد

قربون سلام دادنت به امام رضا بشم من

حتی تو حرم هم نقاشی میکشیدی

اینم چند تا عکس قشنگ داخل حرم

عاشق ای صحن بودی همش میگفتی بریم اینجا که گنبدش نزدیکه

خاله فریماه دوست مامانی هم مشهد بودن وبا هم قرار گذاشتیم تو حرم همدیگرو دیدیم این عکس خوشگل هم خاله فریماه از شما گرفت شب عید قربان بود.

اینجا هم دخترکم تو صف نمازه

یک روز هم من و مامانجون و خاله فاطمه میخواستیم بریم بازار که بابا محمود شما و نیکا جونی رو نگه داشت و کلی باهاتون بازی کرد و پارک بردتتون و براتون سیب زمینی سرخ کرده خرید و کلی به شما خوش گذشت.

یه روز هم ناهار مهمون دایی مهدی رفتیم سفره خانه ی سنتی هزار دستان که خیلی زیبا بود و دیزیش هم خیلی عالی بود و که به شما و نیکا جونی خیلی مزه داد.

یه روز هم رفتیم به الماس شرق برای خرید

بعد از خرید خشکبار ما رفتیم برای خرید بقیه چیزا که بابا محمود و دایی مهدی شما رو بردن طبقه ی بالا سرزمین عجایب برای بازی (شانس آوردیم این عکس و از شما گرفتن قه قهه)

اینجا هم دیگه داریم برمیگردیم سمت خونمون تو راه نیکا جونی یکم آمد تو ماشین ما با هم بازی کردین

اینجا هم دیگه نزدیک خونه بودیم شما ...

آقا جان: برای دیدن دوباره ات لحظه شماری میکنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله فريماه
9 مهر 94 13:59
زيارت قبول دخملي ناز هميشه به گردش وااااي كه چقد بهم خوش گذشت كنارت بودم
مامان وبابا
پاسخ
مرسی ممنون خاله جونم به ما هم خیلی خوش گذشت با وجود شما
خاله فاطمه
10 مهر 94 1:37
زیارت قبول عشق خاله
مامان وبابا
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان یسنا
14 مهر 94 14:42
زیارت قبول محدثه خانم
مامان وبابا
پاسخ
ممنون خاله جون
آلیز
2 آبان 94 16:13
انواع شال و کلاه دخترانه و پسرانه ، عروسک و ...... مادران خوش سليقه از فروشگاه آلیز ديدن نماييد : http://alizeshop.mihanblog.com خواهشمندیم ما را لینک نمایید با تشکر