سفرنامه مشهد3؛
ممنون از ایتهمه لطف و عطا و کرمت****** گشتیم دوباره زائر حرمت
امام رضا (ع) تورا دوست دارد و به فاصله دو ماه از سفر قبلی، دعوتت می کند و به سویش می کشاند. ما هم دوستش داریم و دوری از آنجا برایمان سخت است.
محدثه نازنین؛ بابا جونی گفت قصد رفتن به مأموریت داره آنهم در مشهد و من و شمارا هم با خودش می بره. خیلی خوشحال شدیم و از امام رضا (ع) به خاطر دعوت دوباره اش تشکر کردیم. قرار شد موضوع را با باباحاجی و دایی مهدی هم در میان بگذاریم که اگر شد همه با هم بریم. امام رضا (ع) دعوت کرد و همه با هم رفتیم مشهد یعنی من و شما و بابا" و "باباحاجی و مامانجون" و "دایی و زن دایی و نیکاجونی". نیکا جون برای اولین بار بود که می آمد مشهد.خیلی خوش گذشت و کلی خاطرات خوب برای شما و ما بجا ماند.
دخترکم؛ بقیه شرح سفر با دیدن عکس های زیبا در ادامه مطلب.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
.: محدثه جون تا این لحظه ، 1 سال و 3 ماه و 24روز و 12 ساعت و 1 دقیقه و 33 ثانیه سن دارد :.
در راه رفتن و موقع استراحت در پارکی در شاهرود و بازی و شادی شما
و در حرم آقا....
الهی فدات شم مامانی که تا وارد حرم میشدیم اینطوری سلام میدادی
و به حق خانم حضرت زهرا (س) مادر امام رضا (ع) حجاب برایت بماند و بس.
و به مناسبت روز جهانی کودک رفتیم سرزمین عجایب در مجتمع الماس شرق
و در راه برگشت یک سری هم به "قدمگاه" در نزدیکی نیشابور
و در آخر اینگونه معصومانه و آروم...
آقاجان؛ برای دیدار دوباره ات لحظه شماری می کنم...