یه روز خوب تو دانشگاه مامانی
دختر عزیزم محدثه جونی از اونجایی که دانشگاه مامانی نزدیک خونمونه و من پنجشنبه ها چون کلاسم طولانیه و ظهر یه دو ساعتی بیکارم میام خونه و بعدش دوباره میرم دانشگاه اما یکی از این پنج شنبه ها که امدم خونه گفتی که مامانی دیگه نرو و کلی بهونه گرفتی و منم اصلا نمیتونستم که نرم ولی شما اصلا قانع نشدی و منم گفتم میخوای با من بیایی و کلی خوشحال شدی و گفتی منم باهات میام خلاصه امدی کلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی اینم چند عکس از دختر شیطون خودم اینجا استاد شده بودی عزیزم ایشالله یه روز دانشگاه رفتن خودتو ببینم عزیزم ...