سفرنامه مشهد11
دختر گلم محدثه جونی
بازم لطف و کرامت امام رضا شامل حال ما شد و ما رو به حرم زیبایش دعوت کرد.این دفعه خودمون سه تایی رفتیم از طرف اداره بابایی که با یکی از همکارای بابایی که اونا هم بودم دوست شدیم و شما با بچه هاش حسابی بازی میکردی هرچند که از شما بزرگتر بودن.خیلی سفر خوبی بود و ما در ایام شهادت امام جواد و سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه اونجا بودیم که اتفاقا سالگرد ازدواج من و بابایی هم بود.
از روز چهارشنبه صبح 10 شهریور رفتیم وتا روز یکشنبه 14 شهریور برگشتیم و وسیله سفرمون و هواپیما بود.خلاصه خیلی سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
بفرمایید ادامه مطلب...
اینجا تو فرودگاه موقع رفتن که طبق معمول کتاب خریدی و نزاشتی چمدونت و تو بار بدیم
این اسباب بازی ها رو هم آوردی تو هواپیما کلی بازی کردی
قربون چادر سر کردنت مادر
اینم امیر علی پسر همکار بابا که باهاش دوست شده بودی و کلی باهم نقاشی میکشیدین
اینجا هم یه شب دیگه س با سجاد داداش امیر علی نقاشی میکشیدی
هر وقت میرفتیم تو حرم میرفتی به سمت آبخوری ها و آب میخوردی و برای مامان هم میرختی
از داخل اتاقمون تو هتل حرم پیدا بود و شما همش میرفتی پشت پنجره
بعضی اوقات امیر علی میامد تو اتاق ما و با شما کلی بازی و نقاشی میکشیدین
و اما روز آخر و خداحافظی از حرم که با حرفایی که میزدی اشک من و بابایی حسابی در اوردی اینجا داشتی میگفتی میشه نریم اخه دلم برای گنبدی تنگ میشه و گنبدی هم دلش برای من تنگ میشه (قربون دل کوچکت بشم مامانی گه اینقدر امام رضایه )
اینجا هم داخل هواپیما داشتیم برمیگشتیم
آقاجان،برای دیدن دوباره ات لحظه شماری میکنم