32 ماهگی ماه من
محدثه عزیزم...
نمیدانم تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم یا نفسم را به اندازه ی تو ؟
نمیدانم چون تو را دوست دارم نفس میکشم یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم ؟
نمیدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست یا تکرار دوست داشتن تو زندگیَم ؟
تنها میدانم ، بسیار میخواهم تو را …
نمی دانم چشمانت با من چه میکند ؟ فقط وقتی که نگاهم میکنی چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی ، دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی ، دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه ، عشق منی . . ...
32ماهگیت مبارک گلدونه من.....
پی نوشت:دختر گلم تو این ماهی که گذشت تولد مامانی هم بود که بابایی کلی زحمت کشیده بود و یه تولد حسابی برام گرفته بود اما وقت نکردم که زودتر بیام برات بنویسم. خیلی بهت خوش گذشته بود و همش میرقصیدی و کلی حال کرده بودی این هم عکس شما با کیک مامان که همش با نیکا شمعشو فوت میکردین و ما دوباره براتون روشن میکردیم.
الهی قربون جفتتون بشم من...