سفرنامه مشهد5

دخترک عزیزم محدثه جون

یکبار دیگر لطف آقا امام رضا شامل حال ما شد و ما را دعوت کرد به حرمش ولی ایندفعه مشهد یه شور حال دیگه ای داشت چون شهادت امام رضا بود و همه جا دسته های عزاداری و سینه زنی بود.

من و شما و بابایی به همراه مامانجون و مامان مرضی که همسفرای عزیز ما بودن یکشنبه  شب30 آذرماه بود راه افتادیم که دقیقا شب چله تو راه بودیم و پنج شنبه 4 دی ماه برگشتیم.از اونجایی که در این ایام مشهد خیلی شلوغه باباجون یکی از هتل های نزدیک حرم به نام مدینه الرضا رو رزرو کرد که در رفت و آمد به حرم اذیت نشیم.هتلی که در آن اقامت داشیم راخیلی دوست داشتی و روز آخر دوست نداشتی که برگردیم و همش میگفتی هتلمون بمونیم.خیلی سفر خوبی بود که با وجود مامان جون و مامان مرضی بیشتر خوش گذشت.بقیه حرفا با عکس توضیح میدم.

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

بقیه عکسا ادامه مطلب...

تو راه که داشتیم میرفتیم برات شب یلدا گرفتیم(این شنل و کلاه هندونه بسیار زیبا رو هم مامان مرضی برات بافته) 

ما هم شما رو بجای هندونه شب یلدا خوردیم.دست مامان مرضی درد نکنه خیلی زحمت کشید برای بافت این شنل بسیار زیبا.

وقتی که رسیدم مشهد صبح بود وقتی بیدار شدی حسابی گرسنه بودی اینجا اولین بار که داری هفت صبح صبحانه میخوری.نوش جوووونت عزیزم

تو هتلمون یه قسمت بود خانه ی بازی کودکان که خیلی اونجا رو دوست داشتی همش دوست داشتی که بری اونجا و بازی کنی.

اینجا داشتی مثلا ظرفا رو میشستی عزیزم

قربونت برم عزیز دلم تو حرم هم همش به امام رضا سلام میدادی و باهاش حرف میزدی

عاشق این حرکتت بودم تا بابا میرفت کفششو بپوشه تو هم میرفتی و ...

آب سقا خانه هم نوش جوونت مامانی

قربون دخترم برم خودش میخواد غذاشو انتخاب کنه

اونجا هم از خوردن بستنی نگذشتی عزیزم.نووووش جونت عشق مامان

شام غریبان آقا امام رضا و روشن کردن شمع

آقا جان:برای دیدن دوباره ات لحظه شماری میکنم