سفر نامه مشهد 4
آقا حرمـت عـجــب صفایی دارد لطف و کـرمت عجب وفایی دارد
چون آمـده ام باز حــرم میفهمم زیر گـنبـدت عــجب هــوایی دارد
دختر گلم محدثه جون
باز هم یکبار دیگر لطف و عنایت آقا امام رضا شامل حال ما شد و مارو طلبید حرم زیبایش. از حال و هوای اونجا قبلا برات گفتم این بار هم مثل همیشه با صفا و آرام. برای این بار اتفاقی که در حرم افتاد رو برات می نویسم. شب اول که رسیدیم و برای زیارت رفتیم حرم، وارد که شدیم گفتی "مامانو" (مامان) شکلات می خوام و منم همراهم نبود و گفتم رفتیم هتل بهت می دم. اونشب تنها شبی بود که با "بابادو" (بابا) رفتی زیارت (تو این سفر همواره چسبیده به خودم بودی) و از اونجایی که چادر خوشگلت رو سر کرده بودی یکی از خادمان حرم با دیدن شما خنده ای به لبانش آمد و از توی جیبش شکلاتی به شما داد و گفت این هم هدیه ما. این اتفاق برایمان خیلی شگفت انگیز بود و از طرفی اشکان شوق بر روی گونه های من و مامانجون انداخت..بعدش که امدی بهت گفتم مامانی که بهت شکلات داد گفتی امام رضا.حالا معنی اینکه می گویند: امام مهربانی را فهمیدم
خلاصه سفر: حرکت در تاریخ 93/05/10 ساعت 1:00 بامداد و زمان برگشت 93/5/14 ساعت 17:00
بقیه عکسا ادامه مطلب...
تو راه کلی بازی کردی با این عروسکت که خودت اسمشو گذاشتی کچل
قربونت برم مامانی عین بابایی تو حوض وضو میگرفتی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
اینقدر که عاشق خالی و پر کردن لیوانی که اونجا هم حسابی بازی کردی
نماز جماعت ها هم با ما قشنگ نماز میخوندی عشق مامان
وشما هم بدتر از من و مامانجون عاشق خرید
یا امام رضا باز هم بطلب ما رو آقاجان