محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

عید ماه خدا بنام فطر؛

قبل از سلام ،من محدثه: عید سعید فطر را به همتون تبریک می گم. حالا سلام، سلامی گرم از کنار بارگاه امام هشتم(ع)؛ امسال خداجون برای عیدی پایان مهمونیش ما رو پیش امام رضا نگه داشت. بابا و مامانم می گن: دخترم این یه پاداش بزرگیه که خدای مهربون بهمون داده. درست میگنا، منم خیلی بهم خوش گذشته امشب که شب عیده فطر رفتیم حرم من خیلی بازی کردم خیلی هم دوست جدید پیدا کردم از همه مهمتر کلی چراغ اینجا روشن بود و من به هر طرف نگاه می کردم میگفتم : (بخ همون برق) واقعا که صفا داره.جای همتون خالی مامانی و بابا جونی عید شما هم مبارک البته عکسی که شب گرفتم خوب نشد که بزارم تو وبلاگ این عکسو قبل از غروب آفتاب انداختم انشاال...
18 مرداد 1392

شبهایی پر از یاد خدا بنام قدر؛

عزیز دل مامان و بابا، محدثه جونی در میان روزهای پاک خداوند و در میان روزهای ماه پر خیر و برکت سه شب به عنوان شبهای قدر نام دارد شبهایی که در آن اتفاقات زیادی می افتد شبهایی که در آن می شود تا خدا هم سفر کرد و با خدا ماند شبهایی که 100 مرتبه می گوییم "الغوث الغوث الغوث" یعنی "به فریاد برس" به فریاد ماها که جامانده از خوبهای عالم هستیم. خیلی ها را می توان واسطه قرار داد اما بهترین و کوتاهترین راه گفتن " حسین (ع) "است و خیلی چیزهای دیگر. اینهارا خلاصه وار گفتم تا بدانی قدر یعنی چه و انشاالله وقتی بزرگ شدی و اینها را درک کردی ما را فراموش نکن "عزیزکم" . اولین و دومین شب قدر را در تهران و مسجد ارگ بودیم به همراه مامان مرضی،مامانجون...
12 مرداد 1392

ماه عزیز خدا و ماه سیزده ما؛

عزیزک و دلبرک و دلبند ما؛ محدثه نازنین روزهایی که اکنون سپری می شود روزهایی پر از یادخدا ، روزهایی با برکت، روزهایی که در آن یاد خدا و ذکر او بیش از همیشه بر روی لبهایمان است. دخترکم امسال که برای دومین بار در زندگی زیبایت بر سر سفره  خداوند  مهمان هستی و دومین باری است که در این ماه پربرکت در کنار ما حضور داری.شب ها تا نیمه هایی از شب سه تایی و گاهی هم با مامان جون و مامان مرضی برای شرکت در مراسم مناجات با خداوند به مسجد ارگ میریم حسابی به شما خوش می گذره این ماه فرصت خوبی است برای شکرگذاری به درگاه خدا برای همه نعمت های فراوانش و برای ما از همه مهمتر نعمت داشتن فرزندی زیبا به نام " محدثه " که حالا وارد ماه سیز...
31 تير 1392

دختردایی عزیز تولدت مبارک؛

این بار یه سلام از خودم به دختردایی عزیزم نیکا جونی؛ دیشب غافلگیرمون کردی، قرار بود سه هفته دیگه بیای، اما خداجونی از دل من بیشترتر خبر داشت و می دونست چقدر منتظر اومدنت هستم و دلم برات تنگ شده. نیکا جون ؛دیشب داشتم می خوابیدم که مامانت زنگ زد و خبر داد که ظاهرا شما داری به این دنیا میای. بله، درست بود و ساعت 6 صبح به دنیا اومدی وای که چقدر خوشحالم. خداروشکر که هم تورور زودتر پیشم اورد و هم اینکه صحیح و سالم. دختر دایی عزیز ؛ خوش اومدی به دنیای زیبا و قشنگ خداوند، به دنیایی که حالا با هم می تونیم کلی بازی کنیم و شاد باشیم،به دنیایی که وقتی توش قدم گذاشتی قشنگتر شد. به دایی و زندایی عزیزم (خاله فاطمه) هم خیلی خیلی تبری...
16 تير 1392

حرکات و تغییرات جدید؛

دخترک یکسال و چند روزه ما، محدثه جونی؛ از زمانی که یکساله شدی و اکنون که در اوایل شروع سال دوم از زندگی زیبا و باصفات هستی چندین حرکت جدید یاد گرفتی و یا از قبل انجام می دادی و آنها را تکمیل کردی که به شرح زیر می نویسم: 1- راه رفتن شما ؛ وای که دیگه چقدر قشنگ و زیبا و بدون کمک راه می روی و دیگه بدون کمک هم از زمین بلند می شی "آرزویم برای قدمهایت این است که آنها را در مسیر حق و به سوی نور و خوشبخی برداری" 2- دو تا مروارید خوشگل و قشنگ "به آدرس ردیف پایین سمت چپ اون دوتایی که داشتی و یکی هم سمت راست اونها"هم اضافه کردی که بهشون خوش اومد می گم هر چند که موقع اومدنشون اذیت شدی ولی خوب چاره ای نیست دیگه دخترم و اما"انشاا...
15 تير 1392