محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

سفرنامه شمال10

دختر گلم محدثه جونی از اونجایی که عاشق شمال و ودریا هستی بابا محمود تا موقعیت گیر بیاره یه ویلای شیک و تمیز کنار دریا رزرو میکنه برامون تا بریم و کلی خوش بگذرونیم.این دفعه تعطیلی عید مبعث بود که دو سه روزی تعطیل بود و ما از سه شنبه بعدظهر رفتیم تا جمعه که خیلی سفر خوبی بود .و با این که سه نفره بودیم ولی خیییییییییییییییلی خوش گذشت. عاشقتم عشق مامان بقیه شرح ماجرا سفر در ادامه مطلب....   از شب قبل که میخواستیم بریم بابا جونی وسایل و گذاشته بود تو ماشین که ما فرداش ساعت دو بریم جلوی اداره بابایی سوارش کنیم و بریم.منم تا ظهر دانشگاه بودم امدم با هم ناهار خوردیم و رفتیم دنبال بابایی. ویلا که بابا یی...
17 ارديبهشت 1395

سفر نامه اصفهان3

دخترم گلم محدثه جونی روز چهار شنبه اول اردیبهشت به همراه آقاجون و مامان مرضی و عمو ها و عمه جونی و برو بچ راه افتادیم به سمت شهر اصفهان تا دو روزی و به تفریح و گردش بگذرونیم خیلی سفر خوبی و بود و خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما بچه ها که کلی با هم بازی و شادی کردین.بقیه شرح ماجرای سفر را با عکس برات توضیح میدم عشق مامان. بفرمایید ادامه مطلب... در راه رفتن فاطمه جون امد تو ماشین ما کلی با هم بازی کردین (البته گاهی هم ماهان می امد با شما بازی میکرد) اینجا توی راه بود وایستاده بودیم برای استراحت  اینم چند تا عکس از حیاط خونه ای که رفته بودیم که خیلی جای باصفایی بود دقیقا روبروی سی و سه پل بود...
10 ارديبهشت 1395

یک روز شاد در هوای بهاری

دختر گلم محدثه جونی توی یک روز بهاری خوب به همراه فاطمه جون و عرفان و لیلاجون رفتیم به یک شهر بازی و کلی شما با دختر عمو و پسر عمو جان بازی و شادی کردی ایشالله که همیشه شاد و خوشحال باشی عشق مامان. اولش رفتیم قسمت دریاچه و کلی قایق سواری کردیم بعدشم رفتیم چرخ و فلک که شما اولین بار بود که چرخ و فلک سوار میشدی من هم همراه شما بچه ها سوار شدم.و شما دختر گلم خیلی بهت حال داد و اصلا نترسیدی. و بعدشم قطار سواری و کلی بازی های جور وا جور که خیلی به شما خوش گذشت عزیز دلم. ...
30 فروردين 1395

سفرنامه شمال 9

دختر گلم محدثه جونی امسال هم تعطیلات عید رو تصمیم گرفتیم که به شمال سفر کنیم ولی این دفعه اول عید و رفتیم برخلاف سالهای قبل که نزدیک سیزده بدر میرفتیم.روز دوم عید حرکت کردیم و ششم عید برگشتم.بابا محمود یه ویلای خیلی شیک و تمیز کنار دریا توی جویبار از یک ماهه قبل رزو کرده بود که به اتفاق بابا حاجی و مامان جون و دایی جونی و خاله فاطمه ونیکا جونی رفتیم خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما و نیکا جونی که حسابی کیف کردین. دو روز اول هوا بارونی بود ولی بعدش هوا عاالی شد.خیلی خیلی سفر خوبی بود.حالا بقیه شرح ماجرای سفر رو با عکس برات توضیح میدم. قربون عشقم برم با ژستای خوشگلش برای دیدن بقیه عکسا بفرمایید ادامه مطلب: در راه ...
7 فروردين 1395

آخرین روزهای پایانی سال 94

دختر گلم محدثه جونی الان که این مطلب و برات مینوسیم ساعت حدود 2 بامداد هست و ایشالله ساعت 8 صبح سال تحویل میشه و الان شما دختر گلم در خواب ناز ناز هستی. عزیزم سالی که گذشت سال خوبی بود برای ما یه جورایی من میگم سال امام رضایی بود چون چهار دفعه امام رضا ما رو به حرم زیبایش دعوت کرد از خدا میخوام که ایشالله در سال جدید هم همینطور و بیشتر باشه.نمیدونم چرا خود به خودآمد تو ذهنم که حرم امام رضا را برات بنویسم ایشالله خود امام رضا همیشه نگهدارت باشه گلم. و اما بگم که شما عشق مامان از خونه تکونی بگیر تا خرید و چیدن سفره هفت سین و همه ی اینکارا به مامانی کمک کردی عزیزم و خیلی دوست داشتی که زودتر عید بیاد همش به مامانی میگفتی چند تا...
1 فروردين 1395