محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

روزهای پایانی سال95

دختر عزیزم محدثه جونی روزهای پایانی سال و همه مشغول خونه تکونی و خرید و آماده شدن برای سال جدید که شما گل مامان هم همش دوست داشتی به من تو کارا کمک کنی کلی ذوق داشتی که عید بشه و تو آماده کردن هفت سین هم خیلی به مامانی کمک کردی. عزیز دل مامان سالی که گذشت سال خوبی بود و شما دختر گلم کلی خانوم تر شدی و امیدوارم سال جدید هم سال خوبی برای همه باشه و همینطور برای ما. اینجا رفته بودیم خرید وسایل خونه اینجا هم داشتی تخم مرغ های هفت سین و رنگ میکردی عشق مامان عاشقتم ...
30 اسفند 1395

جشن تولد دوست قرآنی

دختر عزیزم محدثه جان مربی مهد قرآن شما (خانم صفری)برای پسرش یه تولد گرفت و بچه های مهد و دعوت کرد به خونشون که شما خیلی دوست  داشتی بریم و کلی خوشحال شدی که با عمه و ماهان جون رفتیم و کلی خوش گذشت.این تولدی که رفتیم با همه تولدا فرق میکرد و مولودی بود و شما کلی تعجب کرده بودید ولی در کل خیلی بهت خوش گذشت. ...
1 اسفند 1395

جشن اداره دایی مهدی

دختر عزیزم محدثه جونی به مناسب دهه ی فجر اداره دایی جونی هر سال مراسم میگیرن و دعوتشون میکنن که دایی جون برای ما هم کارت میگیره و مارو همراه خودشون میبره که خیلی مراسم خوبی داره هم برای شما بچه ها و هم برای ما. شما و نیکا جونی که خیلی حال کردید و بهتون خوش گذشت.اونجا رو صورت بچه ها نقاشی میکردن که شما گفتی میخوام خرگوش بشم و نیکا جونی هم موش.الهی دورتون بگردم که اینقدر عشقید.یه جایی هم بود کلی با نیکا جون خمیر بازی کردید.خلاصه کلی خوش گذشت. دست دایی جونی درد نکنه بخاطر دعوتش. ...
22 بهمن 1395

تولد مامان

عزیز دل مامان محدثه جونی من درست روز تولدم که 13 بهمن ماه هستش بیرون از خونه بودم و جایی کار داشتم تا امدم خونه دیدم شما و بابا جونی منو حسابی غافلگیر کردید و یه تولد کوچولو برام گرفتید و مامان جون و بابا حاجی و دایی مهدی و خاله فاطمه و نیکا جونی رو هم دعوت کردید که من خیلی خوشحال شدم. ومن خدارو شاکرم به خاطر داشتن همسر عزیزم و شما دختر گلم که اینقدر خوبید ایشالله که همیشه سایه ی باباجونی رو سرمون باشه و همیشه خوش باشیم. همسر گلم و دختر عزیزم ازتون ممنونم. اینم عکس شما با نیکا جونی ...
13 بهمن 1395

بازدید از برج میلاد

دختر گلم محدثه جونی اول از همه یه معذرت خواهی از دختر گلم که یکم این مطلب و دیر دارم برات مینویسم چون واقعا حسابی سرم شلوغ بود و درگیر بودم. عزیز دل مامان یه چند وقت پیش خونه ی دایی صفر بودیم که یه دفعه ای با عمه الهام و عمو محمد اینا تصمیم گرفتیم بریم به برج میلاد که خیلی خوب بود و خوش گذشت.شما با ایلیا جون و ماهان عزیز کلی خوش گذروندید و حال کردید. بفرمایید ادامه مطلب... اینم چند تا عکس از اون روز قربون دخترم که داره همه جا رو رصد میکنه   ...
2 بهمن 1395

یلدا95

دختر گلم محدثه جونی تجربه ی چهارمین یلدا با حضور فرشته ی پاکی چون تو،لحظاتش همه دست نیافتنی. دختر عزیزم لحظات پایانی پاییزت،پر از خش خش آرزوهای قشنگ. یلدات مبارک بانوی کوچک من امسال شب یلدا به خونه ی مامانجون و باباحاجی  رفتیم که دایی جونی و خاله فاطمه و نیکا جونی هم بودن و دو مهمون عزیز دیگه مامان مرضی و آقاجون هم بودن که دیگه حسابی جمعمون جمع شد و کلی خوش گذشت. برای دیدن بقیه عکسا بفرمایید ادامه مطلب...   چند روز قبل از یلدا مهد قرآن که میری عکاس آوردن و به مناسبت شب یلدا ازتون عکس گرفتن. یه جشن هم براتون تو مهد گرفتن اینم چند تا عکس از اون روز آ...
1 دی 1395

یه روز جمعه برفی و عاااالی پاییزی

دخترک عزیزم محدثه جونی در روز 19 آذر 95 جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم وای زمین سفیده سفیده و کلی برف آمده کلی خوشحال شدیم  من و بابایی شما رو صدا کردیم که محدثه جونی بلند شو برف امده بریم برف بازی.اخه شب قبلش تصمیم گرفته بودیم که به پیست آبعلی بریم و اونجا شما برف بازی کنی و آدم برفی درست کنی.وقتی از خواب بیدار شدی کلی ذوق کردی و صبحونتوکه باباجونی رفته بود حلیم گرفته بود و نان تازه کامل خوردی تا حاضر شیم بریم برف بازی و به من گفتی که به نیکا جونی هم بگیم تا با ما بیاد برف بازی.خلاصه رفتیم ولی یکم برفا آب شده بود ولی اونقدری بود که یه آدم برفی کوچولو درست کردیم و کلی بازی کردین. بعداز اونجا به خونه ی مامانجون رفتیم ک...
22 آذر 1395

یه جشن تولد برای عروسکات

دختر گلم محدثه جونی یه روز خوب پاییزی ظهر بود که بهت گفتم مامانی دوست داری کیک درست کنیم کلی خوشحال شدی و گفتی مامانی کیک درست کنیم و برای عروسکام جشن تولد بگیریم و به نیکا جون و مامانجون و خاله فاطمه هم بگیم بیان.خلاصه شروع کردیم به درست کردن کیک که خیلی شما دوست داری این کارو. اینجا مشغول درست کردن کیک هستس عشق مامان اینجا هم کیک آماده شد و عروسک ها ی بزرگتو  آوردی و چیدی اینم عکس شما با عروسکات اینم شما با نیکا جونی و عروسکا دخترکم برایت از ته دل دعا میکنم که همیشه شاد باشی و بخندی ...
21 آذر 1395

جشن پایان ترم 1 مهد قران

دختر عزیزم محدثه جونی خانم مربی شما که  فامیلیشون خانم صفری هستش خیلی خانم خوب و مهربونیه آخر هر ترم برای شما بچه ها یه جشن میگیره و یه امتحان از شما که ببینه سوره ها رو حفظ شدین یا نه.که شما دختر باهوشم همه رو حفظ بودی و یه 20 خوشگل از خانمتون گرفتی. اینم چند تا عکس از روز جشن عزیز دل مامان ایشالله همیشه شاهد موفقیت های بزرگ تو زندیگت باشم ...
1 آذر 1395

یه روز خوب تو دانشگاه مامانی

دختر عزیزم محدثه جونی از اونجایی که دانشگاه مامانی نزدیک خونمونه و من پنجشنبه ها چون کلاسم طولانیه و ظهر یه دو ساعتی بیکارم میام خونه و بعدش دوباره میرم دانشگاه اما یکی از این پنج شنبه ها که امدم خونه گفتی که مامانی دیگه نرو و کلی بهونه گرفتی و منم اصلا نمیتونستم که نرم ولی شما اصلا قانع نشدی و منم گفتم میخوای با من بیایی و کلی خوشحال شدی و گفتی منم باهات میام خلاصه امدی کلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی اینم چند عکس از دختر شیطون خودم اینجا  استاد شده بودی عزیزم ایشالله یه روز دانشگاه رفتن خودتو ببینم عزیزم   ...
1 آذر 1395