محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

پدر؛بودنت یعنی حضور سبز عشق...

ا ی پدر بوی شقایق می دهی                             عاشقی را یاد عاشق می دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر                              هر چه دارم از تو دارم ای پدر  دخترم بابایی عاشقته همیشه داره بتو فکر میکنه ازت میخوام همیشه بهش احترام بذاری و قدر بودن در کنارش رو بدونی امیدوارم با هم مثل دو تا دوست باشید دختر که باشی میدونی اولین عشق زن...
2 خرداد 1392

یازده ماه شادمانی؛

محدثه جان: از امروز وارد یازدهمین ماه زندگی زیبا و قشنگت شدی و در واقع یک ماه دیگر تا آن روز به یادماندنی، از امروز شمارش معکوس تا روز تولد فرشته بهشتی ما " محدثه " یکی یدونه مامان و باباش شروع شد دردونه ما؛ داری کم کم به اون مرحله ای نزدیک میشی که صدا کنم: محدثه خانم بشین! محدثه  خانم نرو! محدثه  خانم ندو! محدثه  خانم مواظب باش!  اما حقیقت اینه. اینقدر باید بدوی، زمین بخوری و بلند شوی تا برای روزهای سخت زندگی قوی شوی 2تا خبر: اول اینکه:کلی حرکات و کارهای جدید به حرکات قبلی اضافه کردی و کمی هم شیطونتر (البته از نوع شیرینش) دوم اینکه: پنج شنبه رفتیم تولد فاطمه کوچولو که حا...
30 ارديبهشت 1392

یک روز با یار مهربان!

محدثه جونم؛ امروز من و شما به همراه بابا جونی رفتیم یه سری به نمایشگاه کتاب که همه ساله در تهران برگزار می شه زدیم.خدارو شکر شما هم سرحال و شاد و خوشحال کتابهارو دیدی و ی چندتایی هم خریدی. دخترک نازم؛ تابزرگ بشی و خودت بتونی این کتابهارو بخونی من برات می خونم بعد هم خودت که یاد گرفتی بخون و لذت ببر.... . از کتاب چیزهای زیادی یاد می گیری عزیزکم. یه چندتایی هم عکس گرفتیم که مشاهده بفرمایید:  (کدوم یکی رو بخرم!!!)  (یه کتاب می خوام بخرم اگه اجازه می دید!!!)    (در آخر یه بستنی اونم از نوع میهن و البته آقا مهربونه یه لیوان هم به من هدیه داد.)     (به اند...
21 ارديبهشت 1392

گردش،تفریح و شادی؛

فرشته شیرین" محدثه "؛ امروز یک روز آفتابی با هوای خیلی خوب و بهترین فرصت برای صرف یک ناهار حسابی به همراه تفریح و شادی در پارک ما هم به همراه باباحاجی و مامانجون، دایی مهدی و خاله فاطمه رفتیم به یکی از پارکهای زیبا. برنامه های متنوعی داشتیم مثل: دوچرخه سواری والیبال،خوردن بستنی و یه بازی حسابی در "قلعه شادی" حسابی به همه ما خوش گذشت و شما هم مثل همیشه حسابی حال کردی. خداروشکر که به شما خوش گذشت عزیزکم و البته ناگفته نماند که ششمین مروارید قشنگت هم سر و کله اش پیدا شد.  (مبارک باشه گلم )   (چی میل دارید خانم خوشگله!!!)   (راحت شدم آفتاب داشت اذیتم می کردا !!)    ...
13 ارديبهشت 1392

فقط برای تو مادرم؛

"ماما" خوب و نازنین؛ بابایی از حال و هوای این روزها برایم گفت که متعلق است به خانم حضرت زهرا (س) و نامگذاری شده به نام روز مادر. منم گفتم باباجونی کمکم کن این مطلبو خودم برای مامان جونم بنویسم: نمیدانم از مهر و محبتهایت تشکر کنم یا از احساسات پاکت، از سوختن تو و روشنایی زندگیم، ولی این را می دانم که عشق تو به من یک عشق واقعی است و به خاطر همه خوبیهایت و از اینکه روزهایم را پر از شادی و خوبی می کنی ممنونم، و من با زبان کوچکی و بچه گانه ام می گویم: مادر عزیزم روزت مبارک مادرم … قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند … ...
11 ارديبهشت 1392

دهمین قسمت زندگی!

گل زیبای زندگیمون محدثه جون؛ برای شروع این قسمت زندگی زیبای شما با اجازه می خوام ابتدا سخنی با خداوند مهربان داشته باشم: خدایا !زبونم قاصره هیچی جز شکرت ندارم که بگم . شکرت که دخترمو سالم حفظ کردی برام. شکرت که امیدم به زندگی رو هر روز بیشتر میکنی ... . شکرت که "ماما" رو از زبون دخترم میشنوم .... . شکرت که دخترم لرزون لرزون می ایسته و نرم میشینه ... شکرت که هوای فرشتمونو داری ... شکرت به خاطر این که هستی و این همه مهربانی شکرت.... گلم من؛ بزرگتر شدی دیگه ۱۰ ماهه شدی و ۱۹ ماهه با منی ... ۱۰ ماه پیش تو یه موجود ظریف و بی حرکت بودی روزهای اول وصل بودی به من و من در پی کشف نیاز هات بودم،اما ح...
30 فروردين 1392

این روزها2...!

ایام خوبی است، روزهایی را که در حال گذراندن هستیم، فرشتمون در حال سپری کردن نهمین ماه از زندگی شیرین و زیبای خوداست دلبر شیرینمون؛ روزها که می گذرد شما هم کارها و یا حرکاتی که از قبل انجام می دادی را بهتر انجام می دی و هم اینکه شیرینکاری های جدیدی از خودت به نمایش می گذاری   اول اینکه: این روزها یه مروارید کوچولوی جدید و خوشگل کنار مرواریدهای قبلی جا خوش کرده یعنی الان شما پنج تا مروارید کوچولو و زیبا داری آدرس مروارید جدید ردیف بالا سمت راست. حرکت بعدی شما اینکه: از الان می خوای روی پاهای خودت حرکت کنی و با گرفتن یک تکیه گاه مانند: میز و صندلی و ... سرپا می شی و یاعلی حرکت ماهم بدنبال شما و در آخر اینکه: ع...
24 فروردين 1392

سفر به شمال 2

به زیبایی نامت و به ژرفای نگاهت؛ محدثم : دومین سفر نوروز 92 ما به همراه باباحاجی و مامان جون و دایی مهدی و خاله فاطمه رفتن به شمال بود اول خونه بابابزرگ و چند روز هم یه ویلا توی انزلی.  سفری دوباره به شمال سرسبز و زیبا.سفری با حضور فرشتمون محدثه عزیز و نفس خیلی ذوق می کردی و حسابی آب و هوای شمال روی شما اثر خوبی داشت. خیلی خوش گذشت و حسابی حال داد و کلی هم جاهای دیدنی رفتیم. یکی از اونجاها تالاب بسیار زیبای انزلی بود که با قایق روی آب همراه با صداهای جیغ شما که ذوق زده شده بودی واقعا زیبا بود. این هم عکسها:   بقیه در ادامه مطلب این چند تا عکس کنار ویلامون بود این عکسا هم وسط تالاب ا...
20 فروردين 1392

سفرنامه شیراز؛

دخترک زیبای مامان و بابا، محدثه عزیز؛ اول بگم: "خوشا شیراز و وضع بی مثالش** خداوندا نگهدار از زوالش" بله عزیزکم در این ایام که نوروز است و فصل سفر، من و باباجونی سفر شیراز و انتخاب کردیم و به همراه عمو محمد،مهشیدجون و ایلیای عزیز بار سفر رو بستیم  و راهی دیار سومین حرم اهل بیت (ع) حضرت احمدبن موسی معروف به شاهچراغ برادر امام رضا (ع)، دیار حافظ و سعدی و قلمرو حاکمانی چون کوروش کبیر،پادشاهان هخامنشی،خشایارشاه و... . قسمت اول: محدثه خانمی در سفر؛ دخترکم بگم برات روز اول که راه افتادیم در بین راه یه کم مریض شدی و حسابی حالگیری کردی ولی خداروشکر به اصفهان که رسیدیم و بردیمت پیش یه آقا دکی مهربون با...
7 فروردين 1392

سال نو با حضور گرم تو؛

نفسی ما محدثه جون؛ سال نو فرارسید. سال 1392 ؛ که نزد ما ایرونی ها به عیدنوروز شهرت داره. لحظات خوب و شادی بخشی برای همه ماست. سال قبل هم تو با ما بودی ولی تو دل مامانی ولی امسال خودت کنارمون حضور داشتی با کلی شیطنت و خنده وای که چه لحظه خوبی بود سه تایی نشستیم دور سفره هفت سین که مامانی تزیین کرده بود و بابا جون هم برامون قرآن خوند و دعا کرد. انشااله سالی خوب و پربرکت برامون باشه. دخترکم اولین نوروزت مبارک ...
30 اسفند 1391