محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

سخت ترین پروژه ی زندگیم در ماه مبارک رمضان

1393/5/6 18:43
نویسنده : مامان وبابا
572 بازدید
اشتراک گذاری

دختر ناز مامان محدثه جونی

در قرآن کریم کتاب آسمانی ما مسلمانان خدای مهربون در مورد دوران شیر خوردن شما بچه های ناز و دوست داشتنی حرفهایی زده و گفته شما باید تا دوسال تمام شیر بخورید تا حسابی بزرگ بشید تا خودتون به راحتی غذا نوش جان کنید. به کمک خدای مهربون من تونستم مثل خیلی از مامانای دیگه به تو شیر بدم. بعد از تولدت 2 سالگیت تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت ولی باز دلم راضی نمیشد. ولی خوب شما دیگه بزرگ شدی.

بعدظهر روز93/40/07 آخرین شیر و بهت دادم حسابی خوردی و خوابیدی دیگه از خواب بیدار شدی بهت شیر ندادم شب اول (یک شب مانده بود به ماه رمضان 1393) که میخواستی بخوابی مامان جون و باباحاجی هم امدن خونه ما تا شما کمتر اذیت شی البته بابا محمود اینقدر باهات بازی کرد و بیرون میبردت وبرات خوراکی میخرید که تو یاد شیر نیافتی.

من از بابایی خیلی ممنونم چون  خیلی کمک کرد که اذیت نشی.

دوردونه مامان:  از شب بعدش که از اونجایی که خدا خیلی ما رو دوست داشت به ماه رمضان که یکی از ماههای خوب خداست رسیدیم و ما هم به لطف خدا توفیق شب زنده داری در این ماه داشتیم.یه کم بهونه می گرفتی ولی خوب شبها که تا سحر تو مسجد ارگ (حاج منصور ارضی) بیدار بودیم و شما هم با بچه ها سرگرم ، وقتی سحر میومدیم خونه از شدت خستگی می خوابیدی . ولی خوب بازسخت بود زمان هایی که بیدار بودی بهانه میگرفتی. مثلا یک بار وقتی سراغ شیر و از مامان گرفتی من گفتم: مامانی تو خواب بودی رفتم دکتر آمپول زدم زخم شده، که تو هم منو بیشتر آتش زدی و گفتی: "اشکال نداره منم آمپول زدم."

خلاصه با همه خوبیها و سختیها دوران سختی که البته با ورود به ماه مبارک رمضان راحت شد، تمام شد و الآن که می گم "دختر من بزرگ شده" جواب می دی "آخه دیگه شیر نمی خورم". 

این هم یک عکس در یکی از شبهای ماه رمضان 1393 مسجد ارگ تهران

قبول باشه دخترک شب زنده دارم

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان مریم
8 مرداد 93 14:01
قبول باشه کوچولوی نازنین... خوشحالم که بزرگ شدی و دیگه شیر نمیخوری تبریک
مامان وبابا
پاسخ
خیلی ممنون خاله جونم
محدثه
11 مرداد 93 0:29
واقعا محدثه یعنی کسی ک فرشته ها باهاش حرف میزنن؟من هر جا خوندم نوشته زن سخنگو نمیدونستم اسم به این قشنگی دارم ممنون
مامان وبابا
پاسخ
بله درسته همینطوره اسم خیلی زیبایی دارید
نیم وجبی
11 مرداد 93 15:49
دوست گلم عیدتون مبارک باشه واقعا خیلی سخت بوده فدای قران خوندت خانوم گلی
مامان وبابا
پاسخ
خیلی ممنون عزیزم عید شما هم مبارک. مرسی خاله جونم
خاله فاطمه
25 مرداد 93 23:50
فدای این دخمل شب زنده دار قبول باشه خاله جون انشاالله قرآن همیشه حافظت باشه مامانی مهربون خسته نباشی به خاطر این پروژه مهم محدثه جون قدر مامانی بدون اگه بدونی با چه سختی خودش راضی کرد که شمارو از شیر بگیره دلش نمی اومد خیلی ناراحت بود
مامان وبابا
پاسخ
خیلی ممنون خاله جونم
مهدیه مامان تبسم
26 مرداد 93 17:57
عزیزم سخت ترین مرحله زندگی یه مادر فکر کنم همین باشه. به سلامتی دخمل خانم رو از شیر گرفتی
مامان وبابا
پاسخ
بله همینطوره خیلی ممنون