محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

یک گردش حسابی

سلام دخترک قشنگم محدثه جونی روز چهارشنبه 93/5/8 فردای عید فطر بود که عمو احمد ما رو دعوت کرد که با هم بریم "فشم" برای گشت و گذار که توی سفر یک روزه ی ما خانواده ی دایی مهدی و مامان مرضی و خانواده ی خاله آمنه وعمو مهدی و مامان منیژ هم بودن خیلی خوش گذشت و شما هم کلی حال کردی یه عالمه آب بازی کردی با فاطمه کو چولو هم کلی بازی کردی. بقیه عکسا در ادامه مطلب... اینقدر که عاشق خالی کردن آبی همش آب قمقمه ت را خالی میکردی  عکس شما با بچه ها  نوش جونت دخترکم بعدش هم یه چرتی زدی کنار رود خونه و کلی آب بازی خوردن آش هم حسابی چسبید خوشحالم که کلی بهت خ...
17 مرداد 1393

سخت ترین پروژه ی زندگیم در ماه مبارک رمضان

دختر ناز مامان محدثه جونی در قرآن کریم کتاب آسمانی ما مسلمانان خدای مهربون در مورد دوران شیر خوردن شما بچه های ناز و دوست داشتنی حرفهایی زده و گفته شما باید تا دوسال تمام شیر بخورید تا حسابی بزرگ بشید تا خودتون به راحتی غذا نوش جان کنید. به کمک خدای مهربون من تونستم مثل خیلی از مامانای دیگه به تو شیر بدم. بعد از تولدت 2 سالگیت تصمیم گرفتم از شیر بگیرمت ولی باز دلم راضی نمیشد. ولی خوب شما دیگه بزرگ شدی. بعدظهر روز93/40/07 آخرین شیر و بهت دادم حسابی خوردی و خوابیدی دیگه از خواب بیدار شدی بهت شیر ندادم شب اول (یک شب مانده بود به ماه رمضان 1393) که میخواستی بخوابی مامان جون و باباحاجی هم امدن خونه ما تا شما کمتر اذیت شی البته...
6 مرداد 1393

جشن تولد 2 سالگی؛البته با کمی تأخیر

سلام عزیزم؛ محدثه خانمی خانه ما قبل از اینکه مطلب این پست برات بنویسم از شما به دلیل تأخیر در برگزاری مراسم جشن تولد 2 سالگی عذرخواهی می کنیم. البته دلیل این تأخیر بخاطر این بود که من و بابایی درگیر امتحانات پایان ترم دانشگاه بودیم. امسال جشن تولد شمارو خونه باباحاجی  ومامانجون به صرف ناهار گرفتیم. شروع جشن تولد زیبای رنگیم کمونی فرشته کوچولوی ما ساعت 13 با ورود اولین نفرات: دایی مهدی خاله فاطمه و نیکای کوشمولو (که البته زحمات زیادی برای تزئینات کشیده بودند) باباحاجی و مامانجون (که زحمات زیادی کشیدند) مامان مرضی و آقاجون و دخترخاله بابا زینت خانم، جشن ما با ورود مهمانهای دیگه قشنگتر و قشنگتر شد: عمومحمد و ...
8 تير 1393