محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

محرم 96

دختر عزیزم محدثه جونی امسال محرم شما دختر گلم بیشتر همه چیو درک میکردی و همش از من و بابا جون سوال از واقعه کربلا میپرسیدی و کنجکاویت خیلی بیشتر شده بود.امسال بخاطر وضیعت من کمتر تونستیم به چیذر بریم و بیشتر هیئت دم در خونمون میرفتیم که خیلی خوب بود. قبول باشه عزیز دلم ...
15 مهر 1396

جشن پیش دبستانی دخترم

دختر گلم محدثه جونی چهارشنبه 29 شهریور جشن شروع پیش دبستانی شما عشق مامان بود که با هم رفتیم.واای مامانی جون چقدر ذوق داشتی از شب قبلش اصلا خوابت نمیرفت همش در مورد جشن با من صحبت میکردی بابا جونی صبح که میخواست بره سرکار برای شما یه نون تازه گرفت برای صبحونه و رفت سرکار.من وقتی صدات کردم با یه صدا سریع بلند شدی و کلی خوشحال و سرحال در جا بلند شدی که بریم.امیدوارم تا آخرش همینطور ذوق داشته باشی ایشالله همیشه موفق باشی گل مامان ...
31 شهريور 1396

خرید لوازم والتحریر پیش دبستانی دخترم

دختر عزیزم محدثه جونی باورم نمیشه که اینقدر بزرگ شدی و میخوای به پیش دبستانی بری.خیلی خوشحالم و خدارو شکر میکنم که دخترکم بزرگ و خانم شده و برای خودش میخواد به پیش دبستانی بره.برای خرید لوازم تحریر که میخواستیم بریم خیلی ذوق داشتی و کلی برای خودت خرید کردی من و بابا جون که از شما بیشتر ذوق داشتیم و هر چی خواستی برات خریدیم.دختر نازم امیدوارم همیشه موفق باشی و به آرزوهای قشنگت برسی. اینم چند تا عکس از روز خرید ...
27 شهريور 1396

دختر پرسپولیسی

دختر گلم محدثه جونی از وقتی که دیگه بزرگتر شدی و فوتبال و پرسپولیس و شناختی بابا جون آرزوش بود که شما رو به استادیوم ببره و بازی و از نزدیک ببینی اما شما همش میگفتی که نمیام و بابا جون هر کاری میکرد راضی نمیشدی. تا این که بالاخره بعد این همه تلاش با ترفندی موفق شد شما رو ببره.روزی که پرسپولیس بازی داشت شب شام قرار گذاشتیم بریم خونه همکار بابا جون که از اونجا شما و بابا جون به همراه دوست باباجون و بچه هاش برید.باباجون به شما نگفت که میخوایم به استادیوم بریم ولی شما تو راه متوجه شدیو به باباجون گفتی اگه بد بود سریع برگردید که وقتی رفتی خیلی خوشت امده بود و کلی کیف کردی.و بابا جون و به این آرزوش رسوندی.     &nb...
31 مرداد 1396

روز دختر

دختر عزیزم محدثه جونی امروز روز ولادت حضرت معصومه(س)و روز دختر بود.به همین مناسبت بابا جونی یه کیک خوشگل برای شما و نیکا جونی گرفت و این روز و برای شما دخترای خوشگل خونه مامان جونی جشن گرفتیم   عشق های من روزتون مبارک ...
4 مرداد 1396

قم و جمکران

دختر عزیزم محدثه جونی نزدیک ولادت حضرت معصومه(س)با همکار باباجونی به حرم حضرت معصومه(س) و جمکران به زیارت رفتیم که خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت. زیارتت قبول دختر گلم اینم عکس شما با پسر همکار بابا جون ...
31 تير 1396

سفر نامه مشهد 13

دختر گلم محدثه جونی باز هم لطف و کرامت امام رضا شامل حال ما شد و ما رو طلبید به حرم قشنگش.بابا جون از طرف اداره باید به ماموریت میرفت با خانواده که رفتیم و مامان جون هم همراه ما امد خیلی خیلی سفر خوبی بود و پنج روزی بودیم  که کلی خوش گذشت.مخصوصا اینکه ایندفعه یه فرقی میکرد که یه نی نی تو راهی داشتیم که شما خیلی ذوق میکردی و همش مواظب من بودی عشقم.خداروشکر که اینقدر منتظر نی نی هستی و همش تو حرم براش دعا میکردی. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا بفرمایید ادامه مطلب ... اینجا شروع سفرمونه تو فرودگاه داخل هواپیما هم رفت و هم برگشت فقط این هدفون تو گوشت بود و آهنگ گوش میکردی اینم چند تا...
19 تير 1396

تولد 5 سالگی فرشته کوچولوی ما

دختر قشنگم محدثه جونی امسال تولدت مثل پارسال دوباره تو ماه مبارک رمضان بود ولی چون دقیقا شب احیا بود نشد که همون روز بگیریم و یه هفته دیرتر گرفتیم. تولد امسالت هم با تولدهای سال پیش یه فرق دیگه ای هم داشت اینکه دو روز بود و توی یه باغ قشنگ تو کرج بابا جونی یه ویلای خیلی شیک رزرو کرده بود که بریم و خوش بگذرونیم. عزیز دلم تم تولدت هم از بعد از تولد پارسالت انتخاب کردی و همش میگفتی میکی موس میخوام باشه و نظرت هم اصلا عوض نشد.خلاصه منم سعی کردم همه چیز ست میکی موس باشه  همونجوری که خودت دوست داشتی.از یک ماه قبل لباست و سفارش دادم و عکس آتلیه هم گرفتیم. خلاصه من و بابایی همه سعیمون رو کردیم که شما پرنسس خوشگل ما راضی ب...
10 تير 1396

ثبت نام پیش دبستانی

دختر عزیزم محدثه جونی باورم نمیشه دخترم اینقدر بزرگ شده باشی که امسال باید به پیش دبستانی بری.واقعا خیلی زود گذشت و برام غیر قابل باوره.خدایا شکرت وقت ثبت نام خیلی خوشحال بودی و همش منتظری که تا مدرسه ها زودتر باز بشه. اینجا هم روزیه که برای ثبت نام رفتیم(قربون چشمات که آفتاب بهش خورده جمع شده )   ...
5 تير 1396

شبهای عزیز ماه خدا و شب زنده داری دختر گلم

دختر گلم محدثه جونی ماه مبارک رمضان امسال هم مثل سالهای پیش هر شب به هیأت حاج منصور رفتیم و شب و تا سحر بیدار بودیم که شما دختر گلم خیلی دوست داشتی و با ذوق هر شب منتظر بودی تا بریم.امسال یه غرفه فرهنگی هم گذاشته بودن برای بچه ها که برن و اونجا برای نقاشی و قرآن و بازی و سرگرمی های جور واجور  که خیلی شما دوست داشتی که هر وقت میرفتیم سریع میرفتی قران میخوندی و نقاشی میکشیدی و...و با این کارا امتیاز جمع میکردی که با این امتیازها جایزه میدادن.از بین این جایزه ها یه عروسک بود که خیلی دوست داشتی که اونو بگیری که امتیازش زیاد بود خلاصه تلاش کردی و چند شب امتیازجمع کردی و بالاخره گرفتی. اینجا تو همون غرفه هاست مشغول نقاشی کشیدنی ...
4 تير 1396