خاطرم نیست که از کی به تو عاشق شده ام؛
برای دخترمون که دنیامونه؛
نشسته بودیم در خانه من مشغول مطالعه و تو هم مشغول خوردن شیر مادر مهربونت، یک پیامک برای من آمد با این مضمون:
{فدای صداقت اون بیسوادی که وقتی پرسیدند عشق چند حرفه؟ گفت چهار حرفه! همه بهش خندیدند. اما زیر لب زمزمه می کرد حسین حسین...} و در آخر هم نوشته بود {40 شب مانده تا محرم}.
اشک از چشمان من و مادر سرازیر شد و ناخودآگاه چشمانمان رفت به سمت تو که با خنده و خوشحالی تمام شیر می خوردی و با چشمانت به مادر نگاه می کردی و مادر خوشحال از اینکه به تو شیر می دهد و تو را سیر می کند. درسته دخترم این صحنه ما را برد کنار گهواره 6 ماهه حسین که با گریه هایش به نشانه گرسنگی به مادر نگاه می کرد و مادر جز خجالت چیزی نداشت.
دست و پا می زنی و من جگرم می سوزد.....
دخترم با دستهای کوچکت دعاکن به حق علی اصغر امام حسین (ع) هیچ مادری در مقابل فرزند شیرخواره اش شرمنده نشه.
ارباب صدای قدمت می آید.....
دوست داریم دختر قشنگمون محدثه