سفری به قم و جمکران
دخترک عزیزم محدثه جون
صبح روز جمعه 28/06/93 من و شما و باباجون به همراه باباحاجی و مامانجون و دایی مهدی و خاله فاطمه و نیکا جونی حرکت کردیم به سمت قم یه سفر یک روزه که خیلی خوش گذشت.راستی عزیز دلم همون روز بیست و هفتمین ماهگردت هم بود.بیست و هفت ماهگیت مبارک عشق مامان
السلام علیک یا صاحب الزمان
بقیه عکسا ادامه مطلب...
اول رفتیم مسجد جمکران که تا رسیدیم یه ماشین آمد و صدا کرد که بفرمایید آش نذری که ما هم رفتیم و گرفتیم وای که چقدر بهت مزه داده بود مامانی.نوش جونت عزیزم
قربون این دو تا دختر خوشگل بشم که دارن با هم میرن سمت مسجد
اما دخترکم تا میخواستیم وارد حیاط مسجد بشیم همش میگفتی که نریم و گریه میکردی ولی خداروشکر که وارد شدیم یکم آرومتر شدی.مخصوصا تا این شیر آبارو دیدی.
قبول باشه دخترک نازم
و اینم یه عکس تو مصلای قم
همتا هم نداری که ...
وقت نبودنت به دلم وعده بدهم
شاید " مثلش " را پیدا کنم!
آقای بی همتای من بیا
"اللهم عجل لولیک الفرج"