محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

یا صاحب‌الزمان (عج)

(تقدیم به دختر کوچولوی عزیزم که من و مامانی در انتظار آمدنش لحظه شماری می‌کنیم) محدثه جان بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد بخوان دعای فرج را و نا امید مباش بهشت پاک اجابت هزار در دارد بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است خدای را، شب یلدای غم سحر دارد بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال مسافر دل ما، نیت سفر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد   ...
28 بهمن 1390

خوردن ماهي

سلام دختر نازم عزيز دل مامان امروز بالاخره بعد از گذشتن چند ماه تونستيم ماهي بخوريم.عسل مامان اخه از اول كه امدي تو دلم من از ماهي بدم امده بود تا اين كه امروز خونه مامان جون بوديم كه ماهي درست كرده بود دايي جون هم اونجا بود كه گفت بيا امتحان كن شايد تونستي كه بالاخره تونستيم ماهي بخوريم هورررااا .نوش جونت ماماني ...
28 بهمن 1390

معرفي

دخترم ميخوام برات بگم كه چند تا عمو و دايي و .... داري. از مامانت بابا حاجي و مامان جون كه براي آمدنت روز شماري ميكنن آخه مامانی شما اولین نوه هستی. يه دايي يكي يدونه به اسم مهدي داري كه خيلي منتظرته ماماني چون اولين بار كه ميخواد  دايي شه خاله نداري مامان جون ولي زن دايي دوست داره كه شما خاله صداش كني عسل مامان خاله فاطمه خيلي دوستت داره هر روزي كه پيشمون باشه باهات كلي حرف ميزنه. واز بابايي آقاجون و مامان مرضي كه خيلي دوستت دارن دو تا عمو داري عمو بزرگ شما عمو محمد با مهشيد جون كه يه پسر خوشگل دارن كه اسمش ايليا عكس ايليا را هم برات ميزارم عزيزم. عموي دوم شما عمو احمد با ليلا جون كه يه پسر...
24 بهمن 1390

22 بهمن

سلام دختر گلم دختر نازم امروز ٢٢بهمن که بابا جون رفته راهپیمایی منم خونه موندم البته مامانی منم هر سال باهاش میرفتم ولی چون عزیزم تو تو دلمی من نرفتم آخه گفتم عسل مامان خسته میشه ایشالله سال دیگه سه تایی باهم میریم. ...
22 بهمن 1390

ديدن ني ني عمه الهام

ماماني محدثه جونم سلام. ديشب بيستم بهمن بود  كه با بابايي براي ديدن ني ني عمه الهام كه اسمش هم گذاشته بودند " ماهان " به اتفاق عمو احمد و ليلا جون و عرفان جون و فاطمه کوچولو رفتيم بيمارستان که از انجا با عمه الهام و مامان مرضي و عمووحيد و ماهان جان رفتيم خونشون. مراسم خوبي بود وبعداز صرف شام  و گفتن اذان واقامه در گوش ماهان توسط آقاجون مراسم كادو دادن بود كه همه كادوي خودشون را دادند. ماماني خيلي خيلي جات خالي بود هرچند كه تودلم بودي. اينم عكس از ماهان كوچولوي خوشگل     ...
20 بهمن 1390

براي محدثه جونم

دختر قشنگم من با تمام وجودم مادر شده ام وياخته هاي بدنم به ميزباني نفس هاي تو امده اند... جان گرفتم به جان تو وچه اهميتي دارد اگر جانم فداي نفس هاي تو شود واين ها همه براي توست دليل بزرگ زندگي من... نگاه كن: خدا را كه عاشقانه به من درس عاشقي ميدهد ...لبخند ميزند...دنيا را زيبا زيبا ميكند..سكوت ميكند..مهربان ميماند و وجودمان را غرق شادي ميكند.. پدر مهربانت كه اين روزها اغوشش امن ترين جاي دنياست... ميدانم كه زير لمس دستاش بزرگ خواهي شد ومن بار ديگر به او افتخار خواهم كرد خدايا من تا ابد شكر خواهم گفت رحمت ات را..شكررررر ...
17 بهمن 1390

يا صاحب زمان(عج)

بيا كه صبر برايم چه خوب معنا شد/در انتظار ظهورت دلم شكيبا شد تمام دفتر عمرم سياه شد اما/ اميد ديدن رويت دوباره پيدا شد... . يا صاحب الزمان ادركني سلام دختر نازم محدثه جان؛ امروز جمعه 14 بهمن 1390 زماني كه تو دلمي از امام زمان سلامتي تو و همه ني ني هاي ناز را خواستم . اميدوارم هميشه سالم و سلامت باشي جوجوي مامان ...
14 بهمن 1390

انتخاب اسم قشنگت؛

من وماماني هميشه گفته بوديم اگر روزي خداوند به ما فرزند دختر عطا كرد اسم قشنگ محدثه را براش بذاريم وحالا كه خداوند يه دختر كوچولوي ناز به ما هديه كرده همين اسمو براش مي زاريم. محدثه ناز و مهربون محدثه يعني: گوينده حديث؛كسي كه فرشته با او سخن مي گويد ويكي از القاب خانم فاطمه زهرا (س) مي باشد.
19 دی 1390

ني ني ما دختر شد؛

١٨ ديماه 90 يك روز سرد زمستاني قرار شد بريم سونو براي تعيين جنسيت. روز هيجان انگيز براي ما و اطرافيان بود. وقتي خواستيم بريم سونو مامان جون وخاله فاطمه نيز با ما همراه شدند.خلاصه وقتي در مطب نوبت من شد با بررسي دكتر فهميديم تودخملي ناز من وبابايي هستي. دختر نازم باوركن با اومدنت رحمت وبركت در زندگي ما شكوفاتر شد.
18 دی 1390