محدثه جونمحدثه جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

محدثه؛فرشته کوچولوی ما

فصل نهم از دیوان زندگی؛

دخترکم محدثه خانمی نازنین؛ این بار گفتم "خانمی" چون واقعا برای خودت خانمی شده و کلی پیشرفت تو تکمیل کردن حرکات قبلی و یاد گرفتن کارهای جدید قشنگ قشنگ، مثلا:  یاد گرفتن "دست زدن" و "سر سری کردن" و گفتن  "ادد"و "ببب" که در جاهای مختلف معانی مختلفی داره گاهی به معنی "منو بغل کنییید" و گاهی به معنی "به من توجه کنید" و کلی معانی دیگر واقعا یکی از پیچیده ترین زبانهای زنده دنیاست. و همچنین چهاردست و پا رفتنت هم سریع تر شده. گل من نه ماهگیت مبارک. ( این هم یه عکس از ی شیطونی جالب) گل قشنگ ما:  آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو آن خداوندی که دنیا آفرید / تا ابد همراه و پشتی...
30 اسفند 1391

روزهای پایانی سال با تو؛

عزیزکم محدثه نازنین؛  این روزها که آخرین روزهای سال 91 را پشت سر می گذاریم روزهای پر کار و مشغله ای برای ما و البته همه ایرونیهای عزیز است. روزهای خانه تکانی و خرید برای عید و کلی کارهای عقب مونده که اگر در طول سال انجام نشده باشه محدثه جونی مامان و بابا؛ امسال هم با تو لذت این همه کار بیشتر و بیشتر شده لذت رفتن به خریدهای جورواجور،لذت خانه تکانی با شیطونیهای شیرین تو، و ... . اما یه چیز جالب، توی این روزها که منتظر هوای بهاری هستیم دیروز صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم بله چه برفی همه جا رو سفید پوش کرده ما هم به همراه دایی مهدی و خاله فاطمه سریع لباس به تن تفریح تو برفا آخه این اولین برف قشنگی بود که دیدی نفسک من...
19 اسفند 1391

تکمیل کردن حرکت چهاردست و پا؛

زیباترین بهانه زندگیمون  محدثه  خانمی؛ حالا که به نیمه های ماه هشتم رسیدی، حالا که دیگه بدون کمک میشینی،یادگرفتی چهار دست و پا بری و خودت یه چرخی تو محیط اطرافت بزنی و همه چیزو به خوبی بررسی کنی نازنینم ؛ شاهد بودم که چه تلاشی برای تکمیل کردن این حرکت انجام دادی عزیزم  مبارکت باشه. خوب حالا دیگه مأموریتی سخت برای ما شروع شده، مواظب خرابکاریهات،شیطنتهایی که انجام می دی و... . البته همشون شیرینه ولی باید مواظب خودت باشی (چهار دست و پا رفتم*****به این توپها رسیدم)   محدثه جونی؛ دوستت دارم،گلایه از تکراری بودنش نکن، عزیزم ؛تو زیاد دوست داشتنی هستی ...
11 اسفند 1391

هشت ماهگیت مبارک دختر گلم؛

دختر نازم محدثه جون؛ فصل هشتم از کتاب پر رمز و راز زندگی زیبا وقشنگتو هم بستی و به سلامتی با کلی کارهای جدید وارد فصل نهم شدی   از خدا ممنونم که تو فرشته ای ناز و دوست داشتنی و به من هدیه داد  عزیزکم هشت ماهگیت مبارک دخترکم هشت ماهه شدی این روزها دیگه کاملا منو میشناسی و میخوای همش کنارم باشی دوووووووووووسسسست دااااااااااااارم دختر قشنگم یه خبر مهم اینکه درست 7 ماه و 29 روزت بود دندونای بالاییت هم سرو کلشون پیدا شد  دندونای جدیدت هم مبارک مامانی. شیرینی زندگیم؛ به مناسبت هشت ماهه شدنت بابا جونی یه کیک خوشگل برات خریده بود که شما هم کلی خوشحال وذوق زده اینم عکساش ...
1 اسفند 1391

عاشقانه های محدثه؛

سلام به عزیزترین فرشته ام ، محدثه خانمیه نازم ؛  یه دونه دنیا دارم یدونه محدثه ...که توی این دنیا ، محدثه دنیا و زندگی منه خنده هایت باارزش ترین و گرانبهاترین هدیه به من است و به امیدخداوند مهربان همیشه خنده روی لب های شیرینت بشینه و شادی رو دل مهربونت نقش ببنده تا دنیا دنیاست........... دوستت دارممممم.. ...
26 بهمن 1391

22 بهمن امسال با تو؛

محدثه جونی،نفسی ما؛ طبق روال هرسال که من و باباجونی در راهپیمایی 22 بهمن شرکت می کنیم امسال هم به همراه شما و مامانجون شرکت کردیم. دخترک من هر کسی که در این راهپیمایی شرکت می کنه و یا شرکت نمی کنه دلایل خودشو رو داره دلیل ما برای شرکت در این راهپیمایی بزرگ حفظ حرمت باباهایی که بچه کوچولوهاشونو تنها گذاشتن و برای راحتی من و شما شهید شدند و... . دخترک من ، امیدوارم راهی که درسته برای خودت انتخاب کنی این هم یه عکس زیبا که تو راهپیمایی یه سوژه ناز برای خبرنگارا و دیگران بودی ...
23 بهمن 1391

دعوت به مسابقه...

دختر قشنگم  محدثه جون؛ امشب که داشتم نظرات ویلاگو چک می کردم دیدم به یه مسابقه جالب دعوت شدیم. دعوت کننده دوست خوبمون نازنین جون مامان ثنای عزیز بود. موضوع مسابقه در مورد "هدف درست کردن وبلاگ برای کوچولوهامونه"، ممنون خاله جونی که دعوتمون کردی. و اما دلیل ما......! روزی که متوجه وجود یه گوهر زیبا در وجودم شدم با باباجونی تصمیم گرفتیم یه جایی  بهترین و شیرین ترین لحظات دورانی که کوچولومون تو دلمه و دوران زندگی قشنگش رو ثبت و نگهداری کنیم تا بعدها که برای خودش خانمی شد و از خاطراتش از ما سئوال کرد همه خاطراتشو طوری براش نمایش بدیم که هم خوشش بیاد و هم حال بیاد . حال اگه خداوند متعال عمری به ما داد و شرایطش فراهم بود...
22 بهمن 1391

جشن تولد ماهان عمه؛

دختر نازم محدثه ؛ دیشب من و بابایی و شما به همراه باباحاجی و مامانجون رفتیم خونه عمه خانمی  مناسبتش می دونی چی بود؟ درسته عزیزکم تولد ماهان کوچولوی عمه جونی از نوع باب اسفنجی  دخترکم خیلی خوش گذشت و شما، هم کلی حال کردی و هم کلی رقص با عمو محمدو باباجون و عرفان  و بقیه داشتی. عمه جونی  و عمو وحید خیلی خوش گذشت همه چی عالی عالی بود غذاها،کیک و از همه قشنگتر تم تولد که باب اسفنجی بود (عکس قشنگ شما با ماهان جون که خیلی خوشحاله)   (یه عکس دسته جمعی با کیک قشنگ باب اسفنجی) قربون چشات که با تعجب داری نگاه می کنی ...
20 بهمن 1391

این روزها...!

دخترک شیرینم محدثه جونی؛ این روزها که در حال گذراندن مرحله هفتم زندگی قشنگت هستی،کارهای جدیدی انجام می دی، یا کاملا یادگرفتی و یا درصدد یادگرفتن هستی مثلا خیلی سعی و تلاش می کنی تا چهار دست و پا راه بری این عکس هم یکی از سنداش و اما این روز ها با کلماتی که هر پدر و مادری آرزوی شنیدنش رو دارن، از من و بابایی دلربایی می کنی. درسته عزیزکم گفتن کلمات "مامان" و "بابا" البته به سبک خاص خودت به "مامان" می گی: "مام" یا "مَممَم" و یا "ماما" به "بابا" می گی: "باب" یا "بَب بَب"اینارو یه طور خاصی می گی که  همه اطرافیان از جمله باباجون و دایی مهدی و باباحاجی رو  سر ذوق میاری  و اونا هم با یه بو...
18 بهمن 1391

تولدت مبارک مادر عزیزم،

قبل از اینکه به این دنیا بیام یه روز گفتم خدایا! من اگه برم تو دنیا کی از من مواظبت می کنه؟ کی منو بخندونه؟کی منو نوازش کنه و...؟ خداجون گفت: بجز خودم که همیشه باهات هستم یک فرشته برات قرار دادم که هر روز با عشق و علاقه و لبخند برایت آواز می خونه،برای تو میخنده و از تو محافظت خواهدکرد حتی به قیمت جانش. بعد دوباره به خداجون گفتم:اسم فرشته من چیه؟ گفت اسمش مهم نیست مادر صداش کن. مامان عزیزم حرفهایی که خداجون بهم زد،تواین 7 ماه و چند روزی که در کنارتم فهمیدم. شبهایی که تا صبح بیدار بودی و برام لالایی های قشنگ قشنگ خوندی و ساعتهایی که با عشق و لبخند از شیره وجودت تغذیه کردم. و امشب قشنگترین شب خداست؛ سالروز تولد فرشته من. خدا...
13 بهمن 1391