یه روز جمعه برفی و عاااالی پاییزی
دخترک عزیزم محدثه جونی
در روز 19 آذر 95 جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم وای زمین سفیده سفیده و کلی برف آمده کلی خوشحال شدیم من و بابایی شما رو صدا کردیم که محدثه جونی بلند شو برف امده بریم برف بازی.اخه شب قبلش تصمیم گرفته بودیم که به پیست آبعلی بریم و اونجا شما برف بازی کنی و آدم برفی درست کنی.وقتی از خواب بیدار شدی کلی ذوق کردی و صبحونتوکه باباجونی رفته بود حلیم گرفته بود و نان تازه کامل خوردی تا حاضر شیم بریم برف بازی و به من گفتی که به نیکا جونی هم بگیم تا با ما بیاد برف بازی.خلاصه رفتیم ولی یکم برفا آب شده بود ولی اونقدری بود که یه آدم برفی کوچولو درست کردیم و کلی بازی کردین.
بعداز اونجا به خونه ی مامانجون رفتیم که ناهار آبگوشت بود غذای مورد علاقه ی شما که خیلی دوست داری و ناهارت هم کامل خوردی بعدش هم بابایی گفت میخوام ببرمتون یعنی شما و نیکا جونی و به مجتمع شاپرک ها همون پارک تخم مرغی که خودت میگی و اونجا هم کلی بازی و شادی کردی و خیلی بهتون خوش گذشت.
بعد از اونجا هم به رستوران بختیاری رفتیم که مهمون دایی جون بودیم که شیرینی ماشینش که تازه خریده رو بهمون داد.
خلاصه یه جمعه ی خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت.
برای دیدن بقیه عکسا بفرمایی ادامه مطلب...
اول از همه برف بازی و درست کردن آدم برفی که خیلی خوب بود
و بعدش هم خوردن دیزی که خیلی چسبید(نوش جونتون)
و بعدش هم رفتن به مجتمع شاپرک و دنیای کودکش که خیلی خوب بود از جمله بازیهای دست جمعی
داخل شهر کودکش چند تا عمو و خاله بودن که به شما بچه ها کمک میکردن و خیلی مهربون بودن
یه مسابقه هم گذاشتن که خیلی باحال بود
بعد از این همه بازی و شادی یه آبمیوه خنک میچسبه
و در آخر هم یه شام خوشمزه مهمون دایی جونی
دخترکم امیدوارم همیشه شاد شاد باشی و سالم و از ته دلت بخندی