سفرنامه شمال10
دختر گلم محدثه جونی
از اونجایی که عاشق شمال و ودریا هستی بابا محمود تا موقعیت گیر بیاره یه ویلای شیک و تمیز کنار دریا رزرو میکنه برامون تا بریم و کلی خوش بگذرونیم.این دفعه تعطیلی عید مبعث بود که دو سه روزی تعطیل بود و ما از سه شنبه بعدظهر رفتیم تا جمعه که خیلی سفر خوبی بود .و با این که سه نفره بودیم ولی خیییییییییییییییلی خوش گذشت.
عاشقتم عشق مامان
بقیه شرح ماجرا سفر در ادامه مطلب....
از شب قبل که میخواستیم بریم بابا جونی وسایل و گذاشته بود تو ماشین که ما فرداش ساعت دو بریم جلوی اداره بابایی سوارش کنیم و بریم.منم تا ظهر دانشگاه بودم امدم با هم ناهار خوردیم و رفتیم دنبال بابایی.ویلا که بابا یی رزو کرده بود جویبار بود و ما جاده فیروز کوه و برای رفتن انتخاب کردیم.
اینجا بین راه گردنه گدوک هست که یه مقدار ایستادیم برای استراحت
تو راه هم کلی با عروسک هات بازی کردی(و کلی هم با کیف پول های منعاشق کیف پول های مامانی و همشو تو زنبیل کوچولوت گذاشتی و گفتی من میخوام اینارو بیارم عزیز دلم )
دوباره یه جا دیگه بابایی ایستاد و برامون بستی خرید
خلاصه ساعت 6 رسیدیم ویلا(این چند تا عکس از ویلا)
تا میرفتیم دریا کلی شن بازی که به قول خودت شم بازی
یه روز که رفته بودیم دریا این دو تا عروسک و آوردی
بعدش که رفتیم ویلا گفتی عروسکام شنی شده باید بشورمش و اینجوری جلوی ویلا شستیش
و بعدش پیچیدشون لای حوله
و لباساشون هم شستی و اینجوری روی برگه ها پهن کردی تا خشک بشه
جلوی در ویلا چادرت و زده بودم و کلی با هم خاله بازی کردیم
پشت ویلامون یه قایق اینجوری بود که گیر دادی که بریم توش من میخوام بازی کنم
صبح ها زود از خواب بیدار میشدی اینقدر بازی میکردی که شب اینجوری جلوی تی وی خوابت میبرد عزیزم
وسایل آش رشته هم اورده بودم و اونجا آش خوردی که شما عاشقشی
یه روز درست کردم جلوی ویلا خوردیم و یه روز هم بردیم لب دریا(نوش جونت عزیزم)
اینم چند تا عکس خوشگل کنار دریا
اینم بابایی به عشق سه تایی مون نوشت
دخترک عزیزم برات همیشه آرزو میکنم که خوش باشی و از ته دلت بخندی