سفر نامه مشهد7
دختر عزیزم محدثه جونم
تقریبا نزدیک یک ماه نمیشه که ما از مشهد آمدیم ولی کرامت امام رضا همینه که دوباره ما رو دعوت کرد به حرم بهشتش . وااای مامانی عجب مشهدی شد. اینسری سه تایی رفتیم و از روز تاسوعا که جمعه بود رفتیم و تا هفته ی بعد سه شنبه موندیم خیلی خوب بود و شما خیلی دوست داشتی و مخصوصا که وسیله ی سفرمون هواپیما بود و برای اولین بار بود که شما میخواستی سوار شی.بقیه شرح ماجرای سفر با عکس توضیح میدم.
السلام علیک یا علی ین موسی الرضا
بفرمایید ادامه مطلب...
اول که وارد فرودگاه شدیم و ماشینو پارک کردیم همش میگفتی چرا ماشین و اینجا گذاشتیم چون اولین بار بود که میخواستی سوار هواپیما بشی میترسیدی ما تا لحظه ی آخر بهت نگفتیم که میخوایم با هواپیما بریم.اینجا هم تو فرودگاهه که منتظریم بریم سوار شیم و تا این لحظه خبر نداشتی که میخوایم سوار شیم.فکر میکردی دوباره برمیگردیم سوار ماشین میشیم.
دیگه از جایی که فهمیدی شروع کردی به گریه که سوار هواپیما نشیم.
اما به محض اینکه نشستیم خیلی خوشت آمد
همش پایین و نگاه میکردی و به من و بابایی همه چیو نشون میدادی.(یکمم نگران ماشینمون بودی میگفتی گذاشتیم اونجا کسی نبره ماشینمونو)
از این خنده ی روی لبات معلومه که حسابی حال کردی
اینجا هم لابی هتل که منتظر بودیم تا اتاق و تحویل بگیریم همش با چمدونت میرفتی این ور اون ور
اینم چند تا عکس با حرم
قربون دعا خوندنت بشم مامانی
دخترک عزیزم عاشق گنبد امام رضا هستی همش میگفتی بیرون بشینیم و با گنید حرف بزنیم.
داخل اتاق هتل که بودیم از پنجره گلدسته های حرم پیدا بود که تا میرسیدیم به هتل میگفتی بیا مامان با امام رضا حرف بزنیم.
اینجا هم روزه آخره و میخواستیم برگردیم برعکس روزی که میخواستیم بیاییم همش منتظر بودی که بریم سوار هواپیما شیم.
یا امام عشق و خوبیها،برای دیدن دوباره ات لحظه شماری میکنم.
.: محدثه جون تا این لحظه ، 3 سال و 4 ماه و 14 روز سن دارد :.