یه جمعه ی خیلی خوب در امام زاده صالح
دختر گلم محدثه جونی
جمعه 22 آبان منو شما و بابایی یهویی تصمیم گرفتیم که بریم امامزاده صالح یه زیارتی کنیم و یه دیزی بخوریم چون شما دختر گلم خیلی دیزی دوست داری.اما از شانس ما اون رستوران نزدیک حرم که همیشه جمعه ها دیزی جزء منو غذاییش بود ولی اون روزی که ما رفتیم گفت که امروز نداریم دیگه هیچی ما هم کباب و انتخاب کردیم که شما هم اونو خیلی دوست داری.بعد از خوردن ناهار به زیارت رفتیم که شما خیلی دوست داشتی با من هم نماز خوندی و هم دعا عزیزم بعدش هم یه سری به بازارش زدیم که خیلی با حال بود و کلی کیف کردی.
بقیه عکسا و بقیه ماجرا در ادامه مطلب...
اینجا فهمیدی که دیزی نداره گفتی منو رو بده یه چیز دیگه انتخاب کنم
نوش جونت مامانی
بعدش هم رفتیم برای زیارت
زیارتت قبول دختر گلم
بعدشم یه سری به بازار زدیم
بعد از اینجا رفتیم دنبال باباحاجی و مامانجون چون اونها هم خرید داشتن همگی با هم رفتیم فروشگاه هایپرسان خرید که بعد از خرید شما به شهر خورشید رفنی کلی بازی و شادی کردی.خلاصه یه جمعه خیلی خوبی بود امیدوارم همیشه شاد باشی نازنینم.
از اونجایی که عاشق شامپویی هر جا میرسیم اول کلی شامپو برمیداری
بعد از خرید هم کلی بازی
از اونجایی که ما معمولا برای خرید به همین فروشگاه میریم دیگه حسابی با اونجا اشنایی و هر وقت که میریم کلی تو شهر بازیش بازی میکنی و کلی برای خودت شامپو میخری.دختر گلم حالا یه پست مخصوص اینکه چقدر به شامپو علاقه داری برات میزارم.
امیدوارم همیشه شاد باشی و لبات خندون باشه عشق مامان وبابا